کنترل رشد نقدینگی یکی از الزامات مهار تورم است و بدون کنترل رشد تقدینگی نمیتوان انتظار کاهش پایدار تورم را داشت. اجرای بسته سیاستهای تثبیت اقتصادی به منظور افزایش سطح پیشبینیپذیری اقتصاد ایران، با تمرکز بر ایجاد ثبات در بازار پول و ارز توسط بانک مرکزی از اواخر سال گذشته منجر به کاهش نرخ رشد نقدینگی از بالای ۳۰ درصد در پایان سال ۱۴۰۱ به زیر ۲۵ درصد در پایان سال ۱۴۰۲ شد. در همین ارتباط با غلامرضا مرحبا، نماینده مردم آستارا و نایب رئیس کمیسیون اقتصادی در مجلس یازدهم به گفتوگو پرداختیم که در ادامه میخوانید.
یکی از چالشهای بزرگ اقتصادی ایران که به عنوان بزرگترین چالش پنجساله اخیر اقتصاد دنیا نیز عنوان میشود، رشد نقدینگی است. سیاست کنترل ترازنامه بانک مرکزی چقدر میتواند روی رشد نقدینگی تاثیر بگذارد و ارزیابی شما از اجرای این سیاست چیست؟
بانک مرکزی در کنترل نقدینگی موفق عمل کرده و به هدفگذاری کانال ۲۵ درصدی رسیده است. از این بابت باید تبریک گفت، زیرا کار به خوبی انجام شده، ولی موضوعات دیگری مانند رشد پایه پولی هم وجود دارد که بر تورم تاثیرگذار است. بانکها بعضاً کارهایی انجام میدهند که پایه پولی در کشور افزایش پیدا میکند و بر تورم تاثیر منفی میگذارد و آن را افزایش میدهد، اما در خصوص رشد نقدینگی اعتقاد دارم که بانک مرکزی موفق عمل کرده و کار را به درستی پیش برده است.
کنترل نرخ رشد نقدینگی در ماههای گذشته، چه آثار مثبتی به همراه خواهد داشت؟
یکی از مشکلاتی که از دیرباز در اقتصاد کشور ما وجود داشته، نقدینگی سرگردان و رشد فزاینده آن است که از عوامل تاثیرگذار بر تورم مهارناشدنی به حساب میآید که سالیان سال است با آن درگیر هستیم. کنترل نقدینگی به انضباط اقتصادی در کشور کمک خواهد کرد و انضباط پولی و مالی را به نظام اقتصادی ما هدیه میکند. کنترل نقدینگی مهم است، زیرا هر زمان به سمتی سوق پیدا کرده، خرابی به بار آورده، زمانی به سمت ارز، زمان دیگری خودرو و در مقطعی هم زمین و ملک را هدف قرار داده، دلیل آن هم این است که هیچ برنامهای برای آن وجود ندارد و به سمت سرمایهگذاری مولد هم معمولاً حرکت نمیکند و کسبوکارهایی را مورد توجه قرار میدهد که صرفاً به دنبال سوداگری و سودآوری مقطعی هستند، بر همین اساس در اقتصاد ما نقش مخرب دارد، بنابراین کنترل نقدینگی از اهمیت بسیاری برخوردار است، رشد آن باید کم و به سمتی هدایت شود که تحت کنترل در آید و به سوی کسب و کارها و سرمایهگذاریهای مولد برود.
اغلب کارشناسان معتقدند با کنترل مناسب نرخ رشد نقدینگی و جلوگیری از رشد بیرویه ترازنامه بانکها، نرخ تورم در مسیر کاهشی قرار میگیرد. تحلیل و پیشبینی شما در این زمینه چیست؟
رشد نقدینگی، یکی از عوامل موثر بر رشد تورم است و این امکان وجود دارد که به وسیله فاکتورهای دیگر خنثی شود، باید کلیت را در نظر گرفت. نقدینگی نیازمند کنترل است، در کنار آن ضریب فزاینده هم باید تحت کنترل قرار گیرد و در این میان سرمایهگذاری نیز با برنامه انجام شود تا انضباط اقتصادی و پولی و مالی به نظام اقتصادی کشور برگردد. همه این موارد در کنار هم تاثیرگذار هستند. بنابراین کنترل رشد نقدینگی و هدفگذاری برای نرخ رشد معقول و منطقی کار درست و لازمی است، ولی کافی نیست، باید دیگر فاکتورهای موثر را هم در نظر داشت که یکی از فاکتورها میتواند انتظارات تورمی باشد.
اساساً انتظارات تورمی چگونه در جامعه شکل میگیرد و به چه صورت تقویت میشود؟ بانک مرکزی برای غلبه بر جریانهای انتظارات منفی چه راهکاری را باید دنبال کند؟
بانک مرکزی باید اعتماد عمومی را جلب کند و به عنوان مرجع تخصصی و کارشناسی، اطلاعات صحیح به مردم ارائه دهد. بر فرض در مورد ارز دیده میشود، با وجود تالارهایی که دارد، یا همان مرکز مبادله هنوز کانالهایشان به شکل یک مرجع در نیامده و کانالهای تلگرامی و... در نرخ ارز تاثیرگذار هستند.
بحث انتظار تورمی بخش بسیار مهمی محسوب میشود، زیرا اعتماد مردم به دستگاههایی که متولی هستند را نشان میدهد. البته معنای اظهارنظر بالا تاکید بر عدم اعتماد نیست. بانک مرکزی به عنوان نهاد کارشناسی پذیرفتهشدهای است که غیر از دارابودن جایگاه حاکمیتی، بسیار تاثیرگذار به حساب میآید، ولی در کنار آن مراجعی وجود دارند که تاثیراتشان خیلی شدید و عمیق است. بانک مرکزی برای اینکه انتظارات تورمی را کنترل کند، باید اعتماد عمومی را در درجه اول در سطح بسیار بالایی جلب کند، به نحویکه به یک مرجع کارشناسی قابلاتکا و اطمینان تبدیل شود. افزایش اقتدار و اعتبار بانک مرکزی در سیاستگذاری پولی در کاهش انتظارات تورمی بسیار کمککننده خواهد بود.
یکی از مهمترین بخشهایی که بعضاً به صورت هیجانی دچار رشد قیمت میشود، بازار ارز است. اغلب افراد غیرحرفهای و سرمایههای سرگردان نیز در این بازار متضرر میشوند. حال کنترل هیجانات در بازار ارز چگونه باید صورت بگیرد؟
رشد هیجانی قیمتها در بعضی از حوزهها خیلی شدید است و ارز از جمله این حوزهها به حساب میآید. جایی در دنیا اتفاقی میافتد و یا فردی سخنرانی یا اظهارنظری میکند، بلافاصله بر نرخ ارز تاثیر میگذارد و این نرخ را یکدرصد بالا یا پایین میبرد. این رشد هیجانی مخرب عمل میکند و بعضاً به شایعاتی دامن میزند و یا انتظاراتی را ایجاد میکند که اصلاً واقعیت ندارد و بر اساس همان برنامهریزی انجام میگیرد و مسئله را تشدید میسازند و به قول معروف ماهی را از آب گلآلود میگیرند.
رسانهها چقدر در این خصوص تاثیرگذار هستند؟
نقش رسانهها بسیار مهم است. به طور نمونه شخصاً در مورد ارز اظهارنظر نمیکنم، زیرا اظهارنظر درباره موضوع ارز باید از طرف مراجع کارشناسی و تصمیمگیر صورت گیرد و نباید به خودمان اجازه دهیم که در هر حوزهای ورود پیدا کنیم و نظر دهیم. چنین کارهایی بحث انتظارات را دامن میزند و بر آن تاثیر میگذارد و ممکن است، تحریککننده باشد و آن را به سمتی سوق دهد که خیلی خوشایند نباشد.
سیاست تثبیت تا چه میزان به کاهش انتظارات منفی در جامعه منجر میشود؟ آیا با ادامه این سیاست، انتظارات کاهش و نرخ کنترل خواهد شد؟
چنانچه اطمینانی ایجاد شود که در نتیجه آن ثبات به وجود آید و تصمیمگیریها و اتفاقاتی که در اقتصاد میافتد، زود به زود دچار تغییر نشود و مردم هم از مزایای این ثبات در بلندمدت بهرهمند شوند، تاثیرگذار و کمککننده خواهد بود. البته تثبیت نرخها الزاماً در همه حوزهها سیاست صحیحی نیست و ممکن است به جهشهای ناگهانی منجر شود. به طور نمونه در حوزه قیمت سوخت سیاست تثبیت قیمتها وجود دارد، ولی کمکم به جایی میرسیم که اذعان داریم، این مبلغ و قیمتی که برای حاملهای انرژی وجود دارد، منطقی و عادلانه نیست و نباید به این ترتیب باشد.
البته معنای این حرف گرانکردن برخی کالاها نیست، اما باید دانست که تثبیت نرخ الزاماً در همه حوزهها جواب نمیدهد و صحیح به حساب نمیآید، اما در حوزه پولی و مالی اگر این سیگنال به سمت جامعه و مردم فرستاده شود که سیاستها از یک ثبات برخوردار هستند و یکشبه عوض نمیشوند و دولت به صورت دستوری به دنبال افزایش قیمتها نیست، سیاست تثبیت موفق خواهد بود.
اقتصاد ایران بانکمحور است. به صورت کلی بانک محور بودن اقتصاد خوب است یا بد؟ اینکه از دریافت تسهیلات خُرد تا کلان و از تکلیفی تا سرمایه در گردش و... تنها از طریق بانکها انجام میشود را باید اتفاق خوبی دانست یا خیر؟ راهکار خروج از چرخه بانک محوری در اقتصاد ایران چیست؟
بانک محور بودن اقتصاد از این حیث که فشار مضاعفی را بر بانکها وارد میکند، سیاست خوبی به حساب نمیآید. در اقتصاد کشوری مانند ایالات متحده، گفته میشود که بازار سرمایه آن ۱۵ برابر بزرگتر از بازار پول است، ولی در کشور ما بازار پول ۹ برابر بزرگتر از بازار سرمایه است و همه برای تامین مالی به سمت بازار پول میروند و به بانکها فشار میآید.
این در حالی است که بحث تسهیلات جوانی جمعیت، مسکن ملی و... هم وجود دارد. تمام اینها تکالیف تحمیلی بر بانکها محسوب میشود. بانک موسسهای است که اساس کارش بر تعادلی که روی منابع و مصارف ایجاد میکند، قرار دارد. به این معنا، بانک باید منابعی را از جامعه جمع کند و در مصارفی که به عنوان یک کسبوکار تشخیص میدهد از آنها استفاده کند، ولی این تکالیف باعث شده که بانکها از منابع تخلیه شوند.
بعضی از بانکها مدام طرحهایی را مطرح میکنند که منابع جمع شود تا در برابر و ازای آن منابع بعد از مدت دو یا سه ماه وامهای خُرد پرداخت کنند. همه اینها نشان میدهد، بانکها برای جمعآوری منابع و تجهیز آن با مشکل روبرو شدهاند.
بدون شک بانک محور بودن به نفع بانکها نیست، زیرا تامین مالی را در جامعه بر دوش میکشند و این امر به تنهایی باعث میشود تا بازار سرمایه که یکی از ستونها و ارکان اقتصاد به حساب میآید، به اندازه کافی رشد نکند و موفق نشود به رسالتی که در اقتصاد بر عهده دارد، عمل کند.
در بحث بیمهها و بقیه حوزههای اقتصادی نیز شکل قضیه به همین ترتیب است، باید تعادلی ایجاد کرد تا بازار سرمایه و بیمه به اندازه کافی رشد کنند و وارد حوزههای اقتصادی شوند و سرمایهگذاریهای مفید و لازم در اقتصاد انجام گیرد تا در نتیجه آن بانک هم به رسالت خود عمل کند و کارش طبق روال پیش برود.
چرا در اقتصاد ایران سایر بخشها از جمله بازار سرمایه نتوانستهاند جایگاه قابلتوجهی در تامین مالی پیدا کنند؟ آیا قوانین اشکال دارد و یا مشکل در جای دیگری است؟
بازار سرمایه کشور با فراز و نشیبهای زیادی روبرو شده، هنوز در ساختار و سازوکار مدیریتی بازار سرمایه تشتت وجود دارد و این در حالی است که بازار سرمایه در اقتصاد برخی از کشورها بسیار مهم شمرده میشود. البته در گذشته ریزشهایی مشاهده شد که خیلیها مختصر سرمایهشان را هم در اثر آن از دست دادند.
بازار سرمایه نیازمند هدفگذاری است تا جایگاه خود را در اقتصاد پیدا کند و آن را از حالت بانک محور بودن خارج سازد. صنعت بیمه به همین شکل از اهمیت برخوردار است و به اندازه بازار سرمایه حیاتی شمرده میشود، بنابراین باید اجازه داد تا رشد یابند و جایگاه خود را پیدا کنند. قانونمند، نظاممند و نظارتمندشدن برای این دو بازار بسیار اهمیت دارد.
درگذشته موسساتی وارد بازار سرمایه شده بودند که اصلاً وجود خارجی نداشتند، این اتفاقات از صدمات خیلی جدی به آن بود. مدیریت چنین بازارهایی با دقت فراوان، همراه با یک نظام منطقی و عقلانی بسیار مهم است.
آیا فشار تامین مالی از طریق بانکها و بانک محور بودن اقتصاد ایران به ناترازی بانکها و افزایش نقدینگی دامن خواهد زد؟
از آنجا که همه چیز به بانکها بر میگردد، امکان دامنزدن به ناترازی و افزایش نقدینگی هم بعید نیست. وقتی بانک مجبور باشد طرحهایی بدون هیچ توجیه اقتصادی را تامین مالی کند و تسهیلاتی را تخصیص دهد و صرفاً از دستور اطاعت کند، تمام این موارد ترازنامه بانک را به سمت ناترازی پیش خواهد برد و در نهایت هم برگشتشان به مشکل بر میخورد و هم بانک را از منابع تهی میکند.
بله، به نظر من بانک محور بودن اقتصاد یکی از عوامل ناترازی بانکهاست، زیرا فشار مضاعفی را بر بانکها تحمیل میکند.
شیوههای نوین تامین مالی خارج از بانکها در جهان چگونه است؟ آیا تامین مالی از طریق بانکها به تقویت زمینههای رشد تورم در اقتصاد میانجامد؟
شیوههای نوین تامین مالی خارج از بانکها، روشهایی هستند که در دنیا جواب دادهاند، ولی ما در این زمینه تازه کار به حساب میآییم. تامین مالی کار حساسی است و این احتمال وجود دارد که موسسات با مشکلاتی مانند مسائل قضایی و حقوقی و. .. روبرو شوند. در این حوزهها باید با احتیاط کار کرد تا آموخت و راه افتاد.
کارکرد دستهبندی بانکها بر اساس نوع فعالیت و ایجاد بانکهای تخصصی چیست؟
تقریباً از بانکهای تخصصی در حوزههای مختلف برخوردار هستیم. بانکهای تخصصی کارها را به صورت کارشناسیتر پیش میبرند و کمککننده هستند، به شرط اینکه بتوانند خود را مدیریت کنند. این بانکها در دورههایی کار خود را با تغییر استراتژی، حتی اسم و عنوان شروع کردهاند و فکر میکنم که بانک رفاه کارگران یک زمانی حتی لوگوی خود را برای اینکه به یک بانک جنرال تبدیل شود و کارهای مختلفی را انجام دهد، تغییر داد.
بانک کشاورزی هم در حوزه کشاورزی کار میکند و یا بانک صنعت و معدن، یا توسعه تعاون هم به همین صورت فعالیت میکند. به هر حال، اینها موسساتی هستند که به صورت تخصصی فعالیت دارند. دارا بودن بانکهای تخصصی خیلی خوب است، به شرط اینکه بتوانند بازار خود را مدیریت کنند و ترازنامهشان را سودآور نگه دارند.
چه الزاماتی باید وجود داشته باشد که بانکهای تخصصی در راستای ماموریت خود فعالیت کنند؟
همانطور که اشاره شد، شرط فعالیت بانکها در راستای تخصص خود این است که ترازنامهشان را بهروز و سودآور نگه دارند. زمانی بانک، موسسه و یا بنگاهی در حوزه تخصصی خود از سودآوری لازم برخوردار نباشد، قاعدتاً نمیتواند وظیفهای که بر عهده دارد را به درستی انجام دهد، بنابراین طبیعتاً وارد عرصههای دیگری میشود که این سودآوری را به دست آورد.
در حال حاضر، این شرایط که بانکی را ملزم کنیم تا حتماً در حوزه تخصصی خود کار کند و حق ورود به حوزههای دیگر را نداشته باشد، و بعد هم از آن توقع ترازنامه سودآوری داشته باشیم، وجود ندارد.
تجربه جهانی فعالیت بانکهای تخصصی به چه شکل است و بیشتر در چه حوزههایی کار میکنند؟
بانک ICICI در هند یک بانک تخصصی و خصوصی در حوزه فولاد و صنایع سنگین است، ولی خدمات عمومی بانکداری را هم ارائه میدهد. از این مدل بانکها در دیگر جاهای دنیا هم وجود دارد که هم کار تخصصی انجام میدهند و هم در کار بانکداری خُرد فعالیت دارند.
چه تغییراتی در ساختار بانکها و مخصوصاً در نیروی انسانی و آموزشهایی باید داده شود تا ما بتوانیم به معنی واقعی بانکداری تخصصی را تجربه کنیم؟
بانکداری تخصصی بسیار مهم است و نیروی انسانی متخصص، سرمایه سازمان به حساب میآید. صنعت بانکداری به یک صنعت تخصصی و علم محور تبدیل شده، بنابراین دارابودن چنین نیروهای بسیار پُراهمیت شمرده میشود. در چنین محیطی از افرادی که صرفاً اطلاعات عمومی دارند و کارها را به صورت تجربی یاد گرفتهاند و هر روز صبح به محل کار مراجعه میکنند و تا غروب همان کارها را انجام میدهند، نمیتوان استفاده کرد.
ارائه آموزشهای لازم جهت بهروز بودن نیروی انسانی بسیار اهمیت دارد. صنعت بانکداری در کشور رشد خوبی داشته و از بانکداری سنتی به سمت بانکداری دیجیتال حرکت کردهایم. البته صنعت بانکداری در دنیا هوشمند شده و از مرحله دیجیتال هم عبور کرده است. باید صنعت بانکداری کشور را به یک صنعت کاملاً هوشمند و دانشبنیان تبدیل کنیم و در این حوزه، نیروی انسانی که در داخل موسسات و بنگاهها وجود دارند، بسیار مهم هستند که آموزشهای لازم را دریافت کنند و از تخصص و دانش لازم برخوردار باشند.
بانک مرکزی سال گذشته در راستای رفع ناترازی بانکها، سه موسسه نور، توسعه و کاسپین را منحل کرد. نظر شما در مورد این اقدام چیست؟
یکسری موسسات اعتباری و پولی ناسالم در کشور وجود داشت که البته برخی از آنها همچنان نیز فعال هستند، عملکرد این موسسات در کنار وارد آوردن آسیبهایی به اقتصاد کشور، بحرانآفرین بوده است. بر همین اساس برخی از این موسسات منحل شدند و پروندههای متعددی در محاکم و دستگاه قضایی برای آنها به ثبت رسید که رسیدگیهای طولانی و طویلالمدت با کثرت شاکیان را شاهد بودهایم.
بانک مرکزی به عنوان متولی نظام پولی و مالی کشور باید به این مسئله رسیدگی میکرد. بر همین اساس درباره برخی از این موسسات کارهایی انجام گرفت که قابل توجه بود. ترازنامه این سه موسسه (نور-کاسپین و توسعه) از دهه ۹۰ به سمتی رفت که اصطلاحاً به آن ناسالم گفته میشود و ناترازی بزرگی در ترازنامهشان قابل مشاهده بود.
بانک مرکزی به درستی موسسات ناتراز را تعیین تکلیف کرد و به سمت گزیر برد، یا گزینه ادغام را درباره آنها مورد توجه قرار داد و یا حتی به سمت انحلال پیش رفت و در نهایت از نظام پولی و مالی کشور حذف شدند. اما نکتهای که در این خصوص باید مورد توجه قرار گیرد، مسجل شدن ناترازی این سه موسسه از دهه ۹۰، شاید از سال ۱۳۹۴ بود و تصمیمات لازم برای حرکت آنها به سوی انحلال یا ادغام هم گرفته شده بود، اما این کار زمانی اتفاق افتاد که ناترازیشان خیلی عمیقتر شد.
نباید اجازه چنین اتفاقاتی را داد، چنانچه بناست تا در مورد موسسهای تصمیمی گرفته شود، پیش از اینکه کار شکل بدتری به خود گیرد و ناترازی در ترازنامه، عمیقتر و گستردهتر شود، تصمیمات لازم را درباره آنها باید گرفت و به اجرا درآورد تا شاهد آثار منفی کمتری در نظام اقتصادی از این موارد باشیم.
بنابراین حرکت بانک مرکزی، کار درستی بود و موسسات پولی و مالی باید بر این نکته آگاه باشند که کارها زیر چتر قانون انجام میگیرد، بنابراین رعایت قوانین و آییننامههایی که در نظام پولی کشور وجود دارد، الزامی است وگرنه با آنها برخورد میشود. عدم برخورد با موسسات متخلف، یک هاله ایمنی دورشان ایجاد میکند و آنان هم با اتکا به این هاله، به کارهایشان ادامه میدهند.
بر همین اساس، ابتدا باید توجه و دقت داشت که ناترازیها عمیقتر نشود. بعضی از موسسات ناسالمی که در حال حاضر وجود دارند، بسیار بزرگ هستند و از تعداد بسیار زیاد مشتری هم برخوردارند و اتفاقاً خدمات خوبی هم ارائه میدهند. این گروه را بدون تبعات منفی گسترده اقتصادی یا اجتماعی میتوان نجات داد و به سمتی برد که نظارتپذیر شوند و با نظارت قویتر به یک موسسه سالم تبدیل شوند. این اتفاق انجامپذیر است و ما میتوانیم شاهد حذف موسسات ناسالم از صحنه اقتصادی کشورمان باشیم.
در سال جاری برای حل مشکل ناترازی ۸ بانک برنامهریزی شده است و رئیسکل اعلام کرده در صورت لزوم به سمت انحلال خواهند رفت. توصیه شما به بانک مرکزی در این خصوص چیست؟
نظارت بانک مرکزی باید قویتر باشد. بانک مرکزی متولی پولی و مالی کشور محسوب میشود و نظام بانکی باید از آن تمکین کند. موسسات با وجود نظارت شدید، دقیق و به موقع نمیتوانند به سمت ناترازی بروند، یا کارهایی را انجام دهند که خارج از مصوبات نهادهایی مانند شورای پول و اعتبار یا بانک مرکزی است. به همین دلیل نظارت باید موثر واقع شود، مسئولان هم نظارتپذیر باشند تا برخوردها به موقع و متناسب انجام گیرد، به نحویکه بازدارندگی ایجاد کند. تمامی موسساتی که داخل این نظام در حال فعالیت هستند باید بدانند هر تخلفی از طرف بانک مرکزی رصد میشود و جواب دارد. چنانچه تصور توان فرار از نظارت در موسسات ایجاد شود، کنترل آنها بسیار سخت خواهد بود.
برخی با کاهش تعداد بانکها به دلیل افزایش توان نظارتی بانک مرکزی موافق هستند، نظر شما در این زمینه چیست؟
درست است که برخی از این موسسات در شرایط ناسالم قرار دارند، ولی دارای چندین میلیون سپردهگذار هستند که ادغام یا انحلالشان نمیتواند در اولویت قرار داشته باشد. روش بهتر هدایت این موسسات به سمت نجات و کسب سلامتیشان است.
البته اینکه چند موسسه در فرایندی با همدیگر ادغام شوند، یا همکاریهایی داشته باشند اشکالی ندارد و میتوان این کار را انجام داد، ولی زمانی باید به این سمت رفت که فوریت و مشکلی وجود داشته باشد، زیرا این احتمال را نمیتوان نادیده گرفت که تبعات اقتصادی و اجتماعی به همراه خواهد داشت و بر همین اساس حرکت به این سمت خیلی ایدهآل به نظر نمیرسد.
چه میزان از بروز ناترازی مربوط به تصمیمات نادرست داخلی بانکها و تا چه میزان از بیرون بانکها منتقل میشود؟
مطالعهای در مورد درصد اینها نداشتم، اما بر فرض درباره مجلس مشخص است که خانه ملت قانون مینویسد، ولی وارد بحث آیین نامهنویسی و شجرهنامهنویسی نمیشود و بحث کارشناسی را به نهادهایی که به موجب قانون مجلس ایجاد شدند، تفویض کرده است. به عنوان مثال مصوبات مجلس به هیچوجه نباید با تصمیمات شورای پول و اعتبار که یک نهاد قانونی به حساب میآید، یا دیگر نهادهای قانونی در این راستا متناقض باشد.
ناترازی که در بانکها ایجاد میشود، ناشی از کلیت اقتصاد کشور است و بعضاً اتفاقاتی روی میدهد که خارج از کنترل یا اراده بانک مرکزی و خود بانکها است و به آنها تحمیل میشود، در نتیجه این موارد ترازنامه بانکها به سمتی سوق پیدا میکند که زیانده نشان میدهند و زیان انباشتهای که بعضی از بانکها سالهاست با آنها درگیر هستند، روز به روز در حال بزرگتر شدن است.
تکالیفی که معمولاً به موجب تصمیمات دولت یا مجلس به بانکها تحمیل میشود، بعضاً مالایطاق به حساب میآید و خارج از کنترل قرار دارد و اجازه نمیدهد، بانک به عنوان یک موسسه اقتصادی به سمت تصمیمگیری در این رابطه که کدام حوزه، وارد چه کسب و کاری شود و در چه بخشی فعالیت کند، برود. بانک مجبور است لایحه یا طرحی که تصویب و ابلاغ شده را اجرایی سازد.
بنابراین ریشه بخشی از این ناترازی را باید بیرون از بانکها دانست و قسمتی هم بر اساس تصمیم دولتها به وجود میآید. تمام کسب و کارها و فاکتورها به وسیله موسسات قابلکنترل نیستند و هر فضا یا اتمسفری را بخواهیم در ارتباط با کسب و کاری در نظر بگیریم، فاکتورهای قابلکنترلی وجود دارد که به وسیله موسسه باید مورد توجه قرار گیرد، ولی فاکتورهایی خارج از کنترل موسسه مانند تحریمها وجود دارد که در هر صورت کارکردن بانکها را تحتتاثیر قرار میدهد، سوئیفت را تعطیل میکند و... تمام این موارد در سودآوری بانکها تاثیر دارد و بانک باید خود را با آنها وفق دهد، در حالی که تقصیری در ایجاد چنین شرایطی نداشته و صرفاً بر اساس شرایط کلی در کشور به وجود آمده که باید کنترل و مدیریت شود.
نظر شما