آمارهای بانک مرکزی نشان میدهد که با اجرای برنامه کنترل ترازنامه بانکها، نقدینگی در سیستم بانکی کشور کاهش یافته است. این برنامه شامل محدودیتهایی برای بانکها در رشد ترازنامه و ایجاد تعادل بین داراییها و بدهیهای آنها است که این اقدامات باعث کاهش ریسک نقدینگی و افزایش پایداری سیستم بانکی میشود. نقدینگی به عنوان مهمترین موتور محرک تورم شناخته میشود و لذا کاهش رشد نقدینگی تاثیر مهمی بر تورم دارد و باعث کاهش فشارهای تورمی و افزایش پایداری اقتصادی میشود.
محدودیتها در ترازنامه بانکها در راستای برنامه اصلاح نظام بانکی در کنار اقداماتی چون تعیین تکلیف بانکهای ناتراز، موجب افزایش شفافیت و پایداری در عملکرد بانکها، بهبود کیفیت خدمات بانکی، کاهش ریسکهای مالی و افزایش اعتماد عمومی به سیستم بانکی میشود. در همین زمینه با دکتر حسین جوشقانی، فارغالتحصیل دانشگاه شیکاگو و استاد اقتصاد دانشگاه خاتم به گفتگو پرداختیم که در ادامه میخوانید:
یکی از اقدامات مهم بانک مرکزی در دوره اخیر، فراهم کردن زمینه ثبات بازارها و کنترل نرخ تورم بوده است. در خصوص این مسئله و چالشی که اقتصاد ایران با آن مواجه است، چه دیدگاهی دارید و اقدامات بانک مرکزی را چگونه ارزیابی میکنید؟
شاید بزرگترین چالشی که الان در کشور با آن مواجه هستیم، تورم است که نشأت گرفته از مشکلات حکمرانی ماست و حتما باید دولت آینده در این زمینه اقدامات بسیار مهمی انجام دهد. همه معتقدیم که مسئله تورم و ارزش پول ملی موضوع بسیار مهمی است و در زندگی مردم و تولید اثر دارد، اما مسئله مهم این است که راهکار کنترل پایدار تورم در کشور چه میتواند باشد؟ برای پاسخ به این سوال لازم است اول صحبت کنیم که اصلا ریشه تورم در کشور ما چیست و بعد بررسی کنیم که اقداماتی که بانک مرکزی در این زمینه انجام داده، چقدر اثرگذار بوده است.
در همه اقتصادهای دنیا مسئله رشد نقدینگی، عامل اصلی تورم در بلندمدت است و کشور ما هم استثنا نیست. حال سوال اصلی این است که چه نهادی در کشور نقدینگی را زیاد کرده است؟ دو نهاد وجود دارد. یکی نهاد دولت است که به واسطه کسری بودجههایی که داشته و بعد تسهیلات تکلیفی که به بانکها میداده یا استقراضی که در زمان گذشته مستقیم از بانک مرکزی میکرده، خودش منبع اصلی رشد نقدینگی بوده و منبع دوم رشد نقدینگی هم نظام بانکی ما بوده است. بانکها و نهادهای شبه بانک که در اقتصادمان وجود داشتند، منبع خلق نقدینگی بودند و بدون رعایت ضوابط خلق نقدینگی کردند. لازم است این توضیح را اضافه کنم که وظیفه بانک، خلق نقدینگی است، یعنی اینکه بد نیست که خلق نقدینگی صورت بگیرد، به شرطی که به درستی انجام شود و سر وقت امحاء شود، وقتی این اتفاق به دلایل مختلف اقتصادی، سیاسی، بحثهای نظارتی، قانونی و رگولاتوری نمیافتد، در آخر منجر به افزایش نقدینگی فراتر از ظرفیت واقعی اقتصاد میشود و تبدیل به تورم خواهد شد.
برای اینکه این نقدینگی لجام گسیخته را مهار کنیم باید دو موتور رشد نقدینگی را کنترل کرد که یک موتور کسری بودجه دولت و موتور دوم ناترازی نظام بانکی است. این دو باید کنترل شوند که بانک مرکزی در دولت سیزدهم در مورد دوم بسیار موفق بود و با کنترل ترازنامه بانکها موفق شد جلوی خلق نقدینگی از یک حدی بیشتر را بگیرد، در حالی که دولت در بحث کسری بودجه خیلی موفق نبود.
اتفاقی که در زمینه کنترل ترازنامه افتاده این است که وقتی کسری بودجه دارید و تعهدات بنگاهها به بانکها وجود دارد و اتفاق خارقالعادهای در بخش حقیقی اقتصاد نمیافتد و در چنین شرایطی کنترل ترازنامه را اعمال میکنید، نتیجه این میشود که کمبود نقدینگی برای تأمین سرمایه در گردش بنگاههای بزرگ اتفاق میافتد و بنگاههایی که به این سرمایه در گردش و نقدینگی جدیدی که بانکها ایجاد میکنند، وابسته بودند، دچار مشکل شدهاند. بنابراین از یک جهت موفق بودیم در اینکه رشد نقدینگی را از نزدیک ۴۰ درصد به ۲۳ درصد رساندیم که این اتفاق بسیار مثبتی است، ولی باید حواسمان باشد که برای این اتفاق هزینه زیادی دادیم و سرمایه در گردش بنگاهها مشکلدار شده و در همین زمان لازم بوده که کسری بودجه دولت را کنترل کنیم، ولی این اتفاق نیفتاده است. درس بزرگی که این چند سال اخیر میتواند برایمان داشته باشد این است که بانک مرکزی به تنهایی نمیتواند جور تمام اقتصاد را بکشد. اگر میخواهیم اشتغال ایجاد کرده و تورم را کنترل کنیم که اهداف بسیار خوبی هستند، باید کل نظام اقتصادی کشور درگیر شود و هزینهاش را باید همه بدهند. اول از همه دولت باید هزینهاش را بدهد که این هزینه کنترل کسری بودجه است، یعنی دستگاههای اجرایی دولت باید هزینههایشان را کاهش دهند و بهرهوریشان را بالا ببرند. همه میدانیم که این کار سختی است، اما اگر ما میخواهیم به هدف کنترل تورم برسیم، چرا از تولید شروع کنیم؟ چرا برق تولیدیها را قطع کنیم؟ چرا سرمایه در گردش تولیدیها را کم کنیم؟ تجربه این چند سال گذشته ثابت کرده که اگر هدف کنترل پایدار تورم یا ایجاد اشتغال داریم، اول سراغ تولیدیها نرویم، بلکه اول سراغ دولت و خود مردم برویم.
نرخ رشد پایه پولی و نقدینگی در اردیبهشت امسال وارد کانال ۲۰ درصد شد، به نظر شما آیا زمینه کنترل نقدینگی به صورت باثبات در اقتصاد ایران فراهم شده است. با توجه به اینکه تورم تولیدکننده نیز بعد از ۶۷ ماه به کانال ۲۰ درصد برگشت؟
وقتی ما یک سیگنالی دریافت میکنیم، بحث این است که چقدر آن سیگنال واقعی و چقدر نویز است، زمانهایی که تلاطم در اقتصاد زیاد داریم، نویز زیاد میشود. یعنی وقتی شما تورم ۴۰ درصد دارید، ممکن است ۸ تا ۱۰ درصد خطای نویز داشته باشید، اما وقتی تورم شما دو درصد است، احتمالا دو دهم درصد تا نیم درصد خطای محاسباتی دارید. اقتصاد ما شرایط پُرنوسانی را تجربه میکند، بنابراین نمیتوان علامتی که این اعداد صادر میکنند را خیلی دقیق دانست.
نکته دیگر بحث کنترل کُلهای پولی است. آیا پایدار است یا خیر؟ متأسفانه این را پایدار نمیبینم. ما همیشه میخواستیم تورم را کنترل کنیم، اما چرا نمیتوانیم؟ چون سراغ منبع و ریشه آن نمیرویم، ریشه تورم همان دو موردی است که گفتم. یکی کسری بودجه است، یعنی اگر آمار و ارقام نشان دهد که دولت کسری بودجه را کنترل کرده است، ما را امیدوار میکند که به سمتی میرویم که بانک مرکزی هم بتواند رشد کُلهای پولی را کنترل کند، ولی این اتفاق نیفتاده است. در نظام بانکی نیز اصلاحات لازم باید انجام و تکلیف بانکهای ناسالم روشن شود. متأسفانه اقتصاد خیلی تلخ و سفت و سخت است، همیشه در کوتاهمدت میشود یکسری پارامترها را تحت کنترل نشان داد، ولی در بلندمدت واقعیتهای تلخ خودش را خیلی عیان و خوب نشان خواهد داد.
بانک مرکزی در راستای اصلاح نظام بانکی، سال گذشته سه موسسه اعتباری را منحل کرد و برای تعیین تکلیف سایر بانکهای ناتراز نیز در سالجاری برنامه دارد. این اقدامات را چطور ارزیابی میکنید؟
این قدم بسیار بزرگی است، ولی ما بانکهای بزرگی داریم که چند برابر سرمایهشان زیان انباشته دارند. هر جای دنیا بود، بر اساس سیستم بانکداری بینالملل، این بانکها اصلا به این نقطه نمیرسیدند و تا قبل از اینکه به این نقطه برسند، یا منحل میشدند و یا تحت نظارت بانک دیگری میرفتند. کمااینکه در این بین، بانکهایی که از نظر شاخصهای خودمان سالم هستند هم از نظر شاخصهای بانکداری بینالمللی مسئله دارند. بعد از برجام گفتند نظام بانکی میتواند به بانکهای بینالمللی متصل شود، ولی هیچ اتفاق عملی نیفتاد که یکی از دلایلش این است که نظام بانکی دنیا با بانکی که استانداردهای بینالمللی حسابداری و گزارشدهی و نظارت را رعایت نکند کار نمیکنند.. همین الان فرض کنید هیچ تحریمی نباشد و FATF امضا شده باشد، بهترین بانک ما نمیتواند با یک بانک خارجی کار مشترک کند، چرا که استانداردهای حسابداری همدیگر را نمیفهمند و آنها استاندارد حسابداری ما را قبول ندارند و این باعث میشود که بانکها نتوانند کار کنند. بنابراین اقدامی که در زمینه انحلال نهادهایی که مشکلدار بودند انجام شده، حتما اقدام خوب و مثبتی است، ولی اصلا کافی نیست و ما باید در این زمینه بسیار بیشتر کار کنیم.
در مجموع در مسیر اهدافی مثل کنترل تورم و رشد اقتصادی، عملکرد بانک مرکزی را چطور ارزیابی میکنید؟
فرض کنید خودرویی در سرازیری با سرعت بسیار زیاد دارد پایین میرود و پایین هم درهای است که باید حتما کنترل شود، بانک مرکزی نقش ترمز را بازی کند و اقداماتی مثل کنترل ترازنامه و کنترل رشد نقدینگی را انجام دهد که واجب است و باید حتما انجام شود، اما در عین حال یک نفر همچنان پایش را روی گاز گذاشته باشد و به منابع کشور فشار بیاورد، ممکن است تا مدتی خوب جواب دهد، اگر ترمز نمیگرفت که وضع ما الان خیلی بدتر بود، اما این لنتها به مرور داغ میکنند. اگر بخواهیم همه اقتصاد را کنار بگذاریم بگوییم بانک مرکزی خوب عمل کرده، بله درست است، ولی نکته این است که این بانک مرکزی در تعامل با بقیه اقتصاد است. اگر میخواهید خوب عمل کنید، باید اولا یک اجماعی داخل دولت و حاکمیت شکل بگیرد. الان زمان تشکیل کابینه دولت چهاردهم است، نکته مهم اینجاست که باید از تجربه دولتهای قبل درس بگیریم، نمیتوانیم یک نفر را پشت ماشین بگذاریم، بگوییم تو ترمز را نگه دار، به یک نفر دیگر بگوییم گاز بدهد، یک نفر دیگر هم فرمان را بگیرد، نفر دیگر هم بخواهد آینه را نگاه کند. باید همه اینها در اختیار یک تفکر واحد اقتصادی باشد. وزارت اقتصاد، بانک مرکزی، سازمان برنامه و بودجه، وزارت صمت و وزارت کار نمیتوانند از هم مستقل باشند. مثلا وزارت صمت بگوید من میخواهم ارز مبادلهای داشته باشم، بانک مرکزی بگوید نه، من میخواهم نظام ارز آزاد داشته باشم یا سازمان برنامه بگوید من میخواهم حقوقها را مستقل از کسری بودجه دولت زیاد کنم، اینها در هیچ اقتصادی جدا نیست و در کشور ما به خاطر اینکه این چالشها خیلی در هم تنیده شدهاند، ارتباط این نهادها با هم بسیار بیشتر شده است. بنابراین اگر میخواهیم جراحی و اصلاح اقتصادی کنیم، حتما یک مدیریت اقتصادی واحد لازم داریم.
در این مدلی که ارائه میدهید، استقلال بانک مرکزی کجا قرار دارد؟ برخی معتقدند بانک مرکزی باید به عنوان یک نهاد مستقل شناخته شود و سیاستگذاری کند، این در تعارض با صحبتهای شما نیست؟
نه، استقلال در یک چارچوبی معنا دارد، استقلال یعنی اینکه من یک اختیارات، مسئولیتها و اهداف مشخصی دارم که در راستای آن اهداف باید مستقل از ابزارهایم استفاده کنم و باید پاسخگو هم باشم. در بیشتر اقتصادهای دنیا، هدف اصلی بانک مرکزی کنترل تورم و ثبات اقتصاد کلان است و در همین زمینه هم باید پاسخگو باشد و ابزارش هم در همین زمینه به آن اعطا شده و در همین زمینه استقلال پیدا کرده است. اگر کسی قرار است رهبری بانک مرکزی را انجام دهد، باید هدفش همراستا با هدف دولت باشد. هدف دولت چیست؟ کنترل تورم و ایجاد اشتغال. نمیتوانیم چشممان را بر این پدیده که بانک مرکزی مستقل از دولت نیست ببندیم. ما میگوییم حتما به نفع و صلاح کشور است که استقلال بانک مرکزی بیشتر شود، ولی در چارچوب نهادی فعلی که استقلال وجود ندارد، دولت خیلی راحت به بانکها تسهیلات تکلیفی میدهد، بانکها از بانک مرکزی اضافه برداشت میکنند، بانک مرکزی هم هیچ قدرتی ندارد در این زمینه اعمال کند، در این چارچوب حتما باید اهداف و نگاه و تفکر اقتصادی رییس کل بانک مرکزی با وزیر اقتصاد، رییس سازمان برنامه و بودجه و وزیر صمت و وزیر کار همراستا باشد.
بانک مرکزی توانست از ابتدای سال ۱۴۰۲ تاکنون نرخ ارز را در یک وضعیت باثبات حفظ کند و نرخ ارز در کانال ۵۰ هزار تومان نوسانات اندکی داشت. چه توصیهای برای تداوم ثبات در بازار ارز دارید؟
رابطه علت و معلولی در اقتصاد ما بیشتر از سمت تورم به نرخ ارز است، بانک مرکزی و دولت با روشهایی مثل تزریق ارز به بازار میتوانند در کوتاهمدت نرخ ارز را کنترل کنند، اما ریشه اصلی تورم است، آن چیزی که ارزش پول ملی ما را کم میکند، نرخ ارز نیست، بلکه تورم است. ما با خلق پول فراتر از ظرفیت بخش حقیقی اقتصاد، تورم ایجاد میکنیم و ارزش پول ملی را کم میکنیم، بعد به زور میخواهیم نرخ ارز را در یک کریدور حفظ کنیم. این کار را تا زمانی که ارز داشته باشیم میتوانیم انجام دهیم، همه دولتهای گذشته نظام ارزی را در یک کریدوری نگه داشتهاند و به محض اینکه بانک مرکزی نتوانسته آن را کنترل کند، یکدفعه جهش کرده است و در یک رژیم بالاتر ارزی قرار گرفتهایم. اگر ما سالانه ۳۰ درصد تورم داشته باشیم، بعد از پنج سال حداقل ارزش پول ملی نصف میشود و از نظر منطق اقتصادی نمیتوانید ارز را در همان کانال قبلی حفظ کرد. تجربه بسیار تلخ و پُرهزینهای است که بارها تجربه کردهایم و امیدواریم دیگر تجربهاش نکنیم، ولی واقعیت این است که اگر میخواهیم ارزش پول ملی و قدرت خرید مردم حفظ شود، باید تورم را کنترل کنیم. حتما ثبات ارزی مهم است، ولی ثبات نرخ ارز به صورت دستوری و با فشار و عرضه زیاد ارز پایدار نخواهد بود. باید با واقعیتها روبرو شویم، میزان ارز صادراتی ما مشخص است، ولی با این شرایط نمیتوانیم فقط روی ارز بانک مرکزی فکر کنیم. یکی از سیاستهایی که حتما به نظر من در دولت آینده باید اصلاح شود، سامانههای ارزی است که صادرکنندگان را مجبور کردهایم، با قیمت پایینتر ارز را برگردانند و این باعث میشود بازگشت ارز به کشور کم شود. اگر نظام ارز نیما و ارز۲۸۵۰۰ تومان و یارانه را حذف کنید، اتفاقی که میافتد اولاً عرضه ارز زیاد و تقاضای ارز کم میشود. شما نگاه کنید هیچ فعالیت اقتصادی در کشور سودآورتر از این نیست که شما بتوانید ارز ۲۸۵۰۰ یا ۴۵ هزار تومان بگیرید، در بازار بفروشید، شما ارز بگیرید، شکر وارد کنید، آبنبات صادر کنید و بفروشید. پس تقاضا هم برای این باید بینهایت باشد.
در اقتصاد خواندهایم، وقتی برای هر تقاضای کالایی کم و عرضه آن زیاد شود، قیمت کاهش پیدا میکند. مگر ما دنبال این نیستیم که ارزش پول ملی ما زیاد و قیمت دلار کنترل شود؟ بهترین راه کنترل قیمت دلار این است که عرضه را زیاد کنیم. لذا یکی از پیشنهادات قاطعانه و بدون هیچ اما و اگر من برای دولت آینده این است که تمام داستانهای ارز چند نرخی را حذف کنند و یک بازار و یک نرخ ارز داشته باشیم که هر کسی هر چقدر ارز خواست با آن نرخ تهیه کند.
تاکید کردید که باید به سمت تک نرخی شدن ارز حرکت کنیم، با این حال برخی کارشناسان معتقدند که در حال حاضر و با وجود شرایط تحریمی امکان تک نرخی شدن ارز وجود ندارد. به نظر شما راهکار چیست؟
در اقتصاد کلان یک بخش نمیتواند به تنهایی عمل کند. همین مسئله را در اصلاح ناترازی انرژی هم داریم، اگر بخواهیم قیمت انرژی را حقیقی و یارانه پنهان را حذف کنیم، حتما به برخی اقشار فشار میآورد و برخی قیمتهای نسبی مختل میشود، اما اصلا چرا میخواهیم قیمتها را اصلاح کنیم، یا چرا میخواهیم ارز ترجیحی را حذف کنیم؟ چون این رانت است. حال سوال این است در مواجهه با این تغییرات بزرگی که اتفاق میافتد باید چه کار کنیم؟ حتما نظام تأمین اجتماعی باید همراستا با این سیاست بانک مرکزی باشد، در خلأ نمیتوانیم بگوییم بانک مرکزی این کار را کند، حتما شکست میخورد. اگر بانک مرکزی بخواهد تنهایی این کار را انجام دهد، حتما ذینفعان دیگر مخالفت میکنند. بنابراین اصلاحاتی باید در کل نظام اقتصادی بیفتد که دولت، بانک مرکزی، و وزارتخانههای مرتبط همه درگیر باشند. ما سه مسئله در اقتصاد داریم. بحث تورم، اشتغال و تأمین اجتماعی. این سه را باید با هم ببینیم، یعنی هر بسته اصلاحاتی که داریم اینها را نمیتوانیم از هم تفکیک کنیم.
از نظر شما بهترین اقدامات بانک مرکزی در دوره اخیر که نیازمند نگاه ویژه و پیگیری دولت آینده است، چیست؟
من فکر می کنم در کنترل ترازنامه بسیار موفق بودند. اینکه بانک مرکزی هدفی را مشخص کرد و با همه فشارهای سیاسی که وجود داشت به آن پایبند بود، به نظر کار بسیار خوبی است و نشان میدهد که بانک مرکزی هم میتواند اقتدار داشته باشد. ما در دورههایی مواجه بودیم که اقتدار بانک مرکزی کاملا توسط خود روسای بانک مرکزی و دولت شکسته میشد که این خیلی به ضرر نظام بانکی و نظام پولی و ارزی کشور است. به نظر من هر آنچه اقتدار بانک مرکزی را بیشتر کند، کمک میکند به اینکه سیاستهای بعدی که میخواهد انجام دهد، موفق شود.
نظر شما