شنبه ۲ تیر ۱۴۰۳ - ۱۳:۳۰
اعتبار بانک مرکزی چگونه به دست می‌آید؟

استاد اقتصاد دانشگاه اتاوا کانادا با تاکید بر اینکه ریشه تورم‌های پایدار بلندمدت، سیاست مالی است، افزود: سیاست پولی از لحاظ تئوریک و تجربی، توانایی پایین‌آوردن پایدار تورم و حل مسئله تورم در ایران را نخواهد داشت.

بانک مرکزی با اتخاذ سیاست‌های پولی انقباضی، تلاش خود را در یک سال و نیم گذشته برای کنترل تورم به کار گرفته و توانسته کل‌های پولی را به روند بلندمدت خود برگرداند. بدین ترتیب که رشد نقدینگی در فروردین ماه امسال به ۲۴.۱ درصد و نرخ تورم نقطه به نقطه فروردین ماه به ۳۱ درصد کاهش یافته است. با این وجود، تداوم موفقیت‌های سیاست‌گذار پولی نیازمند همراهی سیاست‌های بودجه‌ای دولت و عدم سلطه سیاست‌های مالی بر سیاست‌های پولی است که در همین راستا افزایش استقلال و اختیارات بانک مرکزی به عنوان مسئول سیاست‌های پولی، می‌تواند گامی مهم در مسیر تحقق اهداف سیاست‌گذار باشد. در همین زمینه با دکتر محراب کیارسی، استاد اقتصاد دانشگاه اتاوا کانادا به گفتگو پرداختیم که در ادامه می‌خوانید:

در حوزه تورم دیدگاه‌های مختلفی مطرح می‌شود، بسیاری از اقتصاددان‌های ایرانی معتقدند تورم یک پدیده پولی است و برخی نیز آن را یک پدیده مالی می‌دانند، نظر شما راجع به علت تورم‌های بالا در ایران چیست و چه راهکاری را برای کاهش تورم پیشنهاد می‌کنید؟

سوال بسیار مهمی در ادبیات اقتصاد کلان پولی و مالی است. باید بین تورم در کوتاه‌مدت و بلندمدت و تورم‌های کوتاه‌مدت کم‌نوسان و پُرنوسان و همچنین تورم‌های بلندمدت پایدار پُرنوسان تفاوت قائل شویم. دلایل مختلفی می‌توان برای تورم کوتاه‌مدت ذکر کرد. حتی وقتی مقاله مشهور سولو و ساموئلسون در ۱۹۶۰ که از کلاسیک‌های اقتصاد کلان است را می‌خوانید، می‌بینید کل تمرکز مقاله روی Demand-Pull و cost-push است. بنابراین سمت عرضه اقتصاد نقش مهمی در تعیین نرخ تورم، حداقل در کوتاه‌مدت دارد.

در ادبیات اقتصاد کلان همواره گفته می‌شود تورم پدیده‌ای پولی و مالی است، نه به این مفهوم که قسمت عرضه اقتصاد نمی‌تواند باعث تورم یا تورم منفی شود. اگر به اقتصاد چین نگاه کنید می‌بینید که اتفاقات سمت عرضه اقتصاد موجب تورم منفی در چین شده است. وقتی تورم پدیده‌ای پولی و مالی اعلام می‌شود، به این معناست که می‌توان با استفاده از ابزارهای پولی به تورم موردنظر دست یافت. این موردی است که درباره تورم در کوتاه‌مدت می‌توانیم ذکر کنیم.

در مورد تورم‌های بالا و پایدار که ویژگی تورم ایران در چهار دهه گذشته بوده و در مقاطعی هم پُرنوسان بوده است، توافق کامل در ادبیات اقتصاد کلان وجود دارد که ریشه این تورم‌ها همواره بخش مالی است. در مورد تورم در کوتاه‌مدت اختلاف‌نظر میان اقتصاددان‌های کلان بسیار زیاد است، حتی در مورد تورم در کشورهای غربی بعد از دوران کرونا، اختلاف‌نظر قابل‌توجهی بین اقتصاددان‌های برجسته پولی وجود دارد، ولی وقتی به تورم‌های پایدار بلندمدت می‌رسیم، بین اقتصاددانان این اجماع وجود دارد که ریشه تورم‌های پایدار بلندمدت، سیاست مالی است. سیاست‌های مالی شامل بانک‌ها، موسسات و شرکت‌های دولتی و نیمه‌دولتی و همه زیرمجموعه‌های آن می‌شود و ریشه تورم‌های پایدار بلندمدت آنجاست.

در مورد این تورم‌ها اعتقاد بر این است که اگر سیاست مالی اصلاح نشود، امکان اینکه تورم پایین بیاید وجود ندارد و سیاست پولی عملاً بی‌تاثیر است و اگر شرایط را بدتر نکند، حداقل نمی‌تواند باعث بهبود بلندمدت و کاهش پایدار تورم شود. این امکان وجود دارد که سیاست پولی، تورم را در کوتاه‌مدت پایین بیاورد، ولی اگر سیاست مالی اصلاح نشود، بعد از مدتی شاهد تورم‌های بالاتری خواهیم بود.

جیمز توبین در ۱۹۸۰ کتابی نوشته یا والاس در ۱۹۸۱ مقاله‌ای داشته که نشان داده وقتی راجع به تاثیر سیاست پولی حتی در کوتاه‌مدت حرف می‌زنیم، نتایج همواره تحت این فرض است که سیاست مالی را ثابت در نظر بگیریم. مقاله سارجنت و والاس یک مثال دراماتیکی از توبین کینزی و والاس ضد کینزی است. ایده اصلی مقاله سارجنت و والاس این است که اقتصادی را در نظر بگیرید که سیاست مالی بر سیاست پولی مسلط است، البته سلطه سیاست مالی بر سیاست پولی یا سلطه سیاست پولی بر سیاست مالی، ایده‌هایی است که بعد از مقاله سارجنت و توسط اریک لیپر مطرح شد.

مقاله لیپر هم بر پایه مقاله‌ سارجنت و والاس نوشته شده، ایده اصلی سارجنت و والاس این است که اگر دولت دارای کسری پایدار بودجه‌ای باشد و سیاست‌های پولی انقباضی در پیش گرفته شود، فرض کنید حجم پول را کاهش دهید، اگر تغییری در سیاست مالی صورت نگیرد، تورم پایین می‌آید اما با هزینه‌ای که تورم بزرگ‌تری در آینده خواهید داشت. سارجنت وقتی به تورم‌های بزرگ می‌رسد دوست دارد به کینز اشاره کند و بگوید اتفاقا این ایده‌هایی هستند که کینز ارائه داده، در حالی که عده‌ای فکر می‌کنند سارجنت اقتصاددانی بود که مخالف کینز است، اما با اینکه در قطب‌های مختلفی هستند، ارادت خاصی به کینز دارد. همیشه به نامه مشهور کینز در ۱۹۲۹ میلادی به وزیر مالی فرانسه اشاره می‌کند، کینز حتی نام وزیر مالی فرانسه را نمی‌نویسد، چرا که فرانسه درگیر مشکلات مالی بود، تورم بالایی داشت و آنقدر وزرا عوض می‌شدند که کینز فکر می‌کرد تا نامه‌اش به فرانسه برسد، مشخص نیست آن موقع چه کسی وزیر است و اسم را نمی‌نویسد. نوشته بود مشکل تورمی که وجود دارد از سیاست مالی است و ربطی به سیاست پولی ندارد. باید سیاست مالی را درست کرد تا مسئله تورم را حل کرد. بعد از مقاله سارجنت، ادبیات عظیمی در اقتصاد کلان نوشته شد که نشان می‌دهد هم به صورت تجربی و تئوری امکان پایین آوردن تورم‌های پایدار بلندمدت به صورت پایدار، بدون اصلاحات مالی وجود ندارد.

برخی فکر می‌کنند حجم پول که زیاد شود تورم افزایش می‌یابد، در حالی که تجربه برخی کشورها نشان می‌دهد که حجم پول در حال افزایش و تورم در این کشورها در حال کاهش بوده است، چرا که اصلاحات مالی انجام داده بودند و مردم باور داشتند این اصلاحات واقعی است. تاکید بر اصلاحات در قسمت مالی، عامل اصلی کاهش اساسی تورم در کشورهایی مانند لهستان، اتریش، مجارستان بود و این اصلاحات باید باور شود و اینجاست که نقش انتظارات در سیاست پولی و مالی اهمیت پیدا می‌کند و انتظارات نقش بنیادینی در تعیین نرخ تورم و پایداری تورم و افزایش یا کاهش تورم در یک محیط اقتصاد کلان ایفا خواهد کرد. اینکه چگونه این سیاست‌ها توسط کارگزاران اقتصادی دریافت می‌شود نقش مهمی دارد. باید وقتی گفته می‌شود اصلاحاتی صورت می‌گیرد آن اصلاحات معتبر باشد. انتظارات می‌تواند بدون اینکه تغییر خاصی در سیاست‌های پولی و مالی اتفاق بیفتد، سبب بحران‌های ارزی و جهش‌های بزرگ در تورم شود.

افزایش نرخ بهره را چقدر در کنترل تورم موثر می‌دانید؟ راهکار کنترل انتظارات از نگاه شما چیست؟

بانک مرکزی بر اساس ادبیات موجود اقتصاد کلان، توانایی بسیار اندکی در کنترل و پایین‌آوردن پایدار تورم در ایران دارد. وقتی سیاست مالی با بانک مرکزی همراهی نکند و سیاست مالی راه خودش را برود، بانک مرکزی و سیاست پولی به هیچ وجه از لحاظ تئوریک و تجربی، توانایی پایین‌آوردن پایدار تورم و حل مسئله تورم در ایران را نخواهد داشت. این جزو بدیهیات اقتصاد کلان است. حتی اگر درب بانک مرکزی را کامل ببندید و تعطیل شود، تئوری‌های اساسی در ادبیات اقتصاد کلان داریم که جهش در قیمت خواهیم داشت. اگر آحاد جامعه فکر کنند سیاست مالی سیاستی نیست که با پایداری سطح قیمت‌ها همراهی دارد، دوباره دچار جهش‌های قیمت خواهید بود، بدون اینکه پولی وجود داشته باشد.

حتی در اقتصادهایی که سیاست مالی در آنها تسلط ندارد، مانند اکثریت کشورهای غربی هم در مورد کارکرد نرخ بهره، نظریه و اجماعی بین اقتصاددانان کلان پولی نیست. هم به صورت تجربی مقالات اساسی در ادبیات اقتصاد کلان داریم که اعتقاد دارند نرخ بهره کانالی نیست که برای پایین‌آوردن تورم تاثیرگذار باشد و هم صورت تئوریک این ادبیات را داریم، ولی بانک‌های مرکزی کشورهای پیشرفته بدون شک این اعتقاد را دارند که می‌توانند از طریق تغییرات در نرخ بهره اسمی، به عنوان ابزار پولی که در اختیار دارند بر کنترل تورم تاثیر بگذارند.

نمی‌گویم نرخ بهره این توانایی را ندارد، چرا که در جاهایی این کارکرد را داشته و خوب کار کرده است. ولی حتی در شرایطی که مشکل سلطه سیاست مالی ندارید، اجماعی بین اقتصاددانان در مورد کارکرد نرخ بهره وجود ندارد. وقتی به تورم‌های پایدار بلندمدت می‌رسیم، اجماع اساسی داریم که نمی‌توان تورم را از طریق تغییرات نرخ بهره کنترل کرد و پایین آورد و هم ادبیات تئوریک و هم ادبیات تجربی این را تایید می‌کنند. تئوریک مقاله سارجنت و والاس و کتاب جان کاکرین و مایکل وودفورد است که اقتصاددان‌های بزرگ پولی چند دهه گذشته هستند. به صورت تجربی هم برزیل و آرژانتین را داریم، کریس سیمز نوبلیست اقتصاد در زمینه سیاست‌های پولی برای برزیل در سال ۱۹۹۹ مقاله‌ای را مکتوب کرده که چگونه برزیل در حالی که نرخ بهره اسمی را بالا می‌برد، تورم هم بالا می‌رفت. به خاطر اینکه مشکل سیاست مالی بود نه سیاست پولی، و زمانی تورم پایین رفت که اصلاحات مالی صورت گرفت. بنابراین وزن بیش از حد دادن به سیاست پولی در کنترل و مسئله تورم در ایران، مسئله‌ای گمراه‌کننده برای فهم تورم در ایران است و دردی از مشکلات دوا نخواهد کرد.

آیا تورم نرخ بهینه دارد؟ نرخ بهینه تورم چقدر است؟

اقتصادی را در نظر بگیرید که تابع تقاضا برای پول وجود دارد، فریدمن در مقاله‌ای که ۱۹۵۹ چاپ کرده بحث می‌کند که سیاست پولی بهینه چیست و نشان می‌دهد سیاست پولی بهینه وقتی تابع تقاضا برای پول وجود دارد، این است که نرخ بهره اسمی صفر باشد. البته جنس این کار متفاوت از سایر کارهای فریدمن است. اگر فریدمن را بخوانید می‌بینید در طول زمان تغییرات اساسی در نظراتش راجع به سیاست‌های پولی و مالی صورت گرفته و همواره بر ثبات قیمت‌ها تاکید داشته، فکر می‌کرده ثبات قیمت‌ها، سیاست بهینه پولی است و باید اینطور باشد، ولی همین فریدمن یک مقاله معروف در ۱۹۴۸ دارد که نشان می‌دهد وقتی کسری بودجه وجود دارد بهینه است که به صورت ۱۰۰ درصد تامین پولی شود. البته نظرش را در دهه ۶۰ تغییر می‌دهد و فکر می‌کند ایده خوبی نیست، سارجنت درباره تغییرات نظرات فریدمن درباره سیاست‌های پولی و مالی می‌گوید فریدمن فرد بسیار باهوش و از بزرگان قرن بیستم اقتصاد است، اما تغییر در نظراتش را باید پای این گذاشت که موضوعات سیاست‌های پولی موضوعات سختی هستند که حتی فریدمن هم در طول زمان نظراتش را تغییر داده است.

یک قسمت از ادبیات اقتصاد کلان پولی به این موضوع اشاره دارد که نرخ سیاست بهینه پولی این است که وقتی فرض‌هایی را برای مدل‌های اقتصاد کلان داشته باشیم، تحت آن فروض نرخ سیاست پولی اشاره به صفر بودن نرخ بهره اسمی دارد، این هم تحت شرایطی است که سیاست مالی، سیاست مسلط نیست. قسمت دیگری از این ادبیات بر اساس ادبیات نیوکینزی که ادبیات مسلط اقتصاد کلان در طول سه، چهار دهه گذشته شد، اشاره به این دارد وقتی سیاست مالی، سیاست مسلط نیست، نرخ بهینه تورم صفر است، به این دلیل که در بنیان مدل‌های نیوکینزی فرض چسبندگی قیمت‌ها وجود دارد، تغییرات قیمتی هزینه‌زاست و به خاطر هزینه‌زا بودن تغییرات در سطح قیمت، نرخ بهینه تورم صفر است. بنابراین آنچه فریدمن نشان می‌دهد و به قاعده فریدمن مشهور شده که یکی از مشهودترین قاعده‌های سیاست پولی مدرن است. شبیه چیزی است که اقتصادانان اسلامی خودمان می‌گویند.

اما وقتی سیاست مالی مسلط و به صورتی باشد که هیچ تغییری در آن صورت نگیرد و در طول زمان و به صورت پایدار، کسری اولیه پایدار وجود داشته باشد، نتایج تغییر می‌کند. در اینصورت تورم هزینه‌زاست و سیستم باید برای تامین هزینه‌اش راهی پیدا کند، وقتی نمی‌خواهد هزینه‌ها را پایین بیاورد یا نمی‌تواند درآمدهایش را افزایش دهد، با فرض ثابت بودن این کسری‌ها آن زمان تغییرات اساسی در این ادبیات شاهد هستیم. ادبیات غنی در اقتصاد کلان داریم که نشان می‌دهد با وجود هزینه‌دار بودن تورم اینطور نیست که این کسری‌ها، تامین پولی نشود، بلکه بهتر است از تورم برای تامین کسری‌ها استفاده شود. در مقالاتی داریم که گفته شده ۱۰۰ درصد بهتر است از تورم برای تامین کسری‌ها استفاده شود. دلیلش واضح است، مالیات‌ها هم تغییر کند، مالیات‌ها بر هم زننده هستند، مالیات بر درآمد که زیاد شود بر رفتار کارگزاران اقتصادی تاثیر منفی می‌گذارد و کمتر کار می‌کنند و کمتر درآمد خواهند داشت، تاثیرات منفی بر عملکرد اقتصاد کلان و رشد اقتصادی دارد و باعث کاهش درآمدهای دولت هم می‌شود، تورم هم هزینه‌زاست و هزینه‌های اساسی بر جامعه وارد می‌کند ولی ما همواره در اقتصاد از بده بستان صحبت می‌کنیم، همیشه چیزی می‌دهیم و چیزی می‌گیریم. در این بین اگر قرار باشد بین انواع مالیات‌های بر هم زننده که مستقیم بر رفتار افراد تاثیر می‌گذارند و مالیات تورمی که آن هم بر قدرت خرید افراد تاثیر می‌گذارد انتخاب کنید، وقتی نمی‌خواهید سیاست مالی را اصلاح کنید، وزن قابل توجهی به تورم برای تامین هزینه‌ها داده می‌شود، مخصوصا اگر این کسری‌ها پایدار باشند.

وقتی بحث انتظارات مطرح می‌شود، موضوع شهرت مقام پولی و مقام مالی مطرح است. وقتی روسای بانک‌های مرکزی در جهان صحبت می‌کنند در یک لحظه بازارهای سرمایه واکنش نشان می‌دهند و به آن صحبتی که مقامات پولی و مالی مطرح می‌کنند، باور دارند. اعتبار و شهرت مقام پولی از چه راه‌های به دست می‌آید و چطور می‌تواند انتظار کارگزاران اقتصادی را مدیریت کند؟

دلیل اینکه بر اهمیت اعتبار بانک مرکزی و نهاد پولی تاکید می‌شود، به خاطر نقش اساسی انتظارات در عملکرد اقتصاد کلان و تورم است. ادبیات اقتصاد کلان با پیشرفت‌هایی که از دهه هفتاد به بعد صورت گرفت، ابزارهایی را در اختیار قرار داد که می‌توانیم تأثیرات سیاست‌های پولی و مالی را بر انتظارات ببینیم و اینکه می‌دانیم انتظارات بر سیاست امروز و آینده تاثیر می‌گذارد و مجموعه سیاست‌ها و انتظارات با هم است که بر عملکرد اقتصاد کلان و تصمیمات اقتصادی کارگزاران تاثیر می‌گذارد. سیاست‌ها در واکنش به وضعیت کنونی اقتصاد اتخاذ می‌شود، وضعیت کنونی اقتصاد وابسته به تصمیمات کارگزاران اقتصادی در زمان حال است و تصمیماتی که کارگزاران اقتصادی در زمان حال می‌گیرند، بر اساس انتظارات آنها از سیاست‌های آینده است، سیاست‌های آینده خود وابسته به شرایط آینده اقتصاد است، شرایط آینده اقتصاد به میزان قابل توجهی می‌تواند به تصمیمات کنونی و رفتار کنونی کارگزاران اقتصادی بستگی داشته باشد که این تصمیمات کنونی و رفتارهای کارگزاران اقتصادی وابسته به انتظارات کنونی آنها از سیاست‌های آینده است، بنابراین می‌بینیم انتظارات یک رابطه دو طرفه و دوجانبه، بین سیاست‌های حال و آینده ایجاد می‌کند و اینجا به مسئله‌ سازگاری یا ناسازگاری زمانی می‌رسیم. اینجاست که اعتبار بانک مرکزی اهمیت اساسی پیدا می‌کند که چگونه می‌تواند بر این انتظارات و تصمیمات اقتصادی تاثیرگذار باشد.

سوال اساسی این است که این اعتبار چگونه به دست می‌آید؟ اعتبار، آهسته و در طول زمان، از طریق عملکرد و صحبت‌های درست مقامات به دست می‌آید. در ادبیات اقتصاد کلان از اعتبار تعاریف مختلفی است، ولی تعریف آلن بلایندر، اقتصاددان بزرگ آمریکایی را شخصا دوست دارم که می‌گوید بانک مرکزی معتبر است که مردم بپذیرند کاری که گفته را واقعا انجام می‌دهد.

اعتبار به زبان ساده این است که آنچه را قول می‌دهید به آن عمل کنید. اگر به عنوان سیاست‌گذار چند مر تبه وعده‌ای دادید و لی به آن عمل نکردید، طبیعتا اعتباری نخواهید داشت. این اعتبار واقعا به سختی به دست می‌آید و از دست دادن آن راحت است. به بانک‌های مرکزی کشورهای غربی نگاه کنید، در طول دهه هفتاد میلادی که تورم بود، اجماعی وجود داشت که بانک‌های مرکزی اعتباری نداشتند و این کشورها با هزینه زیاد توانستند تورم را پایین بیاورند و تورم برای چندین دهه پایین ماند. در بحران اخیر اقتصادی که بعد از کووید۱۹ اتفاق افتاد و جهش اساسی در سطح قیمت‌ها دیدیم و سطح تورم بالا رفت، بعد از دو، سه سال تورم پایین آمده بدون اینکه هزینه چندانی در این اقتصادها اعمال شود. برخی از اقتصاددانان پولی این را تا حدی به اعتبار بانک‌های مرکزی ربط می‌دهند که دلیل اینکه هزینه چندانی در افزایش سطح قیمت‌ها نمی‌بینیم به خاطر این اعتبار کسب شده است. برخلاف آنچه در دهه ۸۰ اتفاق افتاد و اقتصادها هزینه بالایی برای پایین‌آوردن تورم دادند و رشد اقتصادی پایین و بیکاری بالا را متحمل شدند.

برخی استدلال می‌کنند اعتبار بانک مرکزی که توانسته انتظارات بلندمدت تورمی را در آن سطح هدف که دو درصد است نگه دارد، موجب شده هزینه چندانی بر اقتصاد کلان در پایین آوردن تورم اعمال نشود.

اخبار مرتبط

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha