همواره ناآرامیها و تنشهای سیاسی در یک محدوده جغرافیایی، هزینههایی را برای کشورهای مرتبط با این محدوده و حتی همه کشورهای جهان تحمیل میکند که میزان این هزینهها به فراخور شدت تنش متفاوت است. به طور کلی جنگها، ناامنیها و ناآرمیهای سیاسی فارغ از هر هزینهای که در بُعد سیاسی، دیپلماتیک و انسانی به همراه دارند، میتوانند آشفتگیهای اقتصادی و رفتارهای هیجانی در زمینه سرمایهگذاریهای اقتصادی را به همراه داشته باشند. جنگ و ترس از جنگ، همواره سرمایهگذاران را در هر سطحی و یا حتی افراد غیر حرفهای را به سمت داراییهای امن چون طلا و ارز سوق میدهد و در این میان هر نوع اقدام شتابزده و غیراصولی به دور از شناخت بازار در وهله نخست و عدم آگاهی از وضعیت ژئو اقتصادی کشور، میتواند افراد را در دام خطاهای جبران ناپذیر اقتصادی گرفتار کند. در واقع هر نوع تلاظم اقتصادی ناشی از ناآرامی سیاسی را نباید به عنوان یک فرصت سرمایهگذاری تفسیر کرد، زیرا اگرچه معاملات آنی تحت تاثیر جو سیاسی حاکم قرار گیرد، اما در آینده و با فروکش کردن دامنه آشفتگیهای سیاسی و پایدار شدن نسبی شرایط اقتصادی، امکان زیان در سطوح متفاوت، خفیف و یا سنگین برای سرمایهگذاران وجود دارد. چنانچه تحولات کنونی منطقه خاورمیانه نیز از این قاعده مستثنی نیست و تبعات اقتصادی ناشی از ناآرامیهای سیاسی چه در دریای سرخ و چه در سرزمینهای اشغالی که دامنگیر اقتصاد اسرائیل و شرکتهای مرتبط با آن شده است، مصداق عینی این ادعاست. در همین زمینه "زکریا حمودان"، نویسنده و محقق لبنانی، دکترای مهندسی صنایع از دانشگاه صنعتی "بلفور-مونتبلیارد"، مدیر بنیاد ملی مطالعات و آمار و رئیس جمعیت ملی برای توسعه و گسترش دموکراسی در لبنان، به پرسشهای مطرح شده از سوی هفتهنامه تازههای اقتصاد در این زمینه پاسخ داد که در زیر میخوانیم:
با توجه به تحولات سیاسی و وقوع جنگ در منطقه، تا چه میزان کشورهای حوزه عربی دچار چالش اقتصادی و معیشتی شده و تاثیر اقتصادی جنگ بر اقتصاد کشورها چگونه بوده است؟
برخی کشورهای عربی مانند لبنان، عراق، سوریه و یمن با مشکلات اقتصادی و معیشتی مواجه هستند که دلیل آن قرار داشتن در شرایط جنگی و رویارویی با غرب است. این کشورها در محاصره اقتصادی غرب قرار دارند و در واقع هزینه تقابل سیاسی با استعمار غرب را میپردازند. نگاهی به سایر کشورهای عربی نشان میدهد که گرچه این کشورها تحت فشارهای اقتصادی هستند، اما به نوعی ثبات مثبت و قابل قبولی را از نظر اقتصادی دارند و تا زمانی که این کشورها در مسیر عادی سازی و سازش با دنیای غرب هستند، این ثبات اقتصادی آنها ادامه پیدا خواهد کرد. بنابراین اقتصاد و سیاست دو عامل وابسته و همافزا هستند و هرگونه تحول در یکی از آنها، بدون تردید بر دیگری تاثیر خواهد گذاشت.
آیا حوادث منطقه باعث بهم ریختگی و تلاطم در تصمیمگیریهای اقتصادی شده و یا میشود؟
به طور قطع اتفاقاتی که تاکنون رخ داده است و تحولات کنونی در منطقه، بر اوضاع اقتصادی تاثیر میگذارد و این تاثیرات با گسترش جنگ تشدید میشوند، اما تا زمانی که جبهههای کمککننده در مسیر حمایت حرکت میکنند، میزان این تاثیرات متفاوت و کم خواهد بود، به عنوان مثال اگر جبهه یمن تحت حمایت متحدان و همکاریهای منطقهای باشد، شدت این تاثیرات را کاهش میدهد. بنابراین باید گفت که تاثیرات ناشی از تنشهای سیاسی و یا جنگ به میزان کمکها و همکاریها در جبهه متحد وابسته است. از آنجا که تصمیم در یمن مبتنی بر کمک و جلوگیری از رسیدن کشتیهای اسرائیلی به بندر ایلات است، تصمیمهای اقتصادی در منطقه دریای سرخ تحت تاثیر قرار گرفته است، چنانچه کشتیهای اسرائیلی که از این منطقه عبور میکنند و علاوه بر آن همه کشتیهایی که از طریق کانال سوئز از این منطقه عبور میکنند، حتی شرکتهای بیمهای نیز تحت تاثیر قرار گرفتهاند. تحولات سیاسی کنونی هنوز تاثیر چشمگیری بر اقتصاد جهان نگذاشته است، اما تا زمانی که جبهه یمن در راستای حمایت از فلسطین باز است، اقتصاد اسرائیل و دریانوردی در دریای سرخ تحت تاثیر قرار خواهد گرفت.
برخی کارشناسان اعتقاد دارند افزایش ریسکهای سیاسی باعث میشود تصمیمات اقتصادی کماثر و یا بیاثر شوند؟ شما چه نظری در این زمینه دارید؟
خطرها و تهدیدهای سیاسی طبیعتا اوضاع ژئو اقتصادی را تحت تاثیر قرار میدهند و این تهدیدها، تصمیمگیریهای اقتصادی را ناکارآمد و غیرفعال میکنند و هزینه بیشتری به اقتصادهای درگیر با تنش تحمیل میشود. بنابراین اقتصاد به طور مستقیم تحت تاثیر سیاست و تحولات سیاسی و فراتر از آن، جنگ و بیثباتیهای امنیتی قرار میگیرد، چرا که در حالت جنگ یک وضعیت بیثباتی و ناامنی حاکم میشود.
با وجود اینکه بانکهای مرکزی مسئول سیاستگذاری پولی و ارزی در کشورها هستند، آیا تلاطمات سیاسی و جنگ، باعث بیاثر شدن تصمیمات آنها میشود ؟
قطعا ناآرامیها و جنگها بر تصمیمات سیاسی و اقتصادی تاثیر میگذارند، چنانچه سیاست جهان و به طور ویژه آمریکا بر سیاست های پولی سیطره دارد. به عنوان مثال، اتفاقاتی که در لبنان، یمن، سوریه، عراق، ونزوئلا و در حال حاضر در مصر در این زمینه رخ داده است، متاثر از سیاستهای آمریکا بوده است. نقش بانک مرکزی در هر کشوری نیز بر همین مبناست و تحت تاثیر تحولات خارجی نیز قرار میگیرد. بنابراین به اعتقاد من پشت همه این آشفتگیهای اقتصادی در منطقه و کشورهای جهان، سیطره آمریکا از طریق سوئیفت و به طور کلی سیاستهای آن به عنوان یک ابرقدرت قرار دارد.
توصیه شما به سرمایهگذاران و خریداران غیرحرفهای ارز، سکه و طلا در شرایط تلاطمات بازارها چیست؟
در ارتباط با موضوع طلا و فلزات معدنی باید گفت که این عناصر همواره تحت تاثیر جنگها و ناامنیها به دلیل دشواری نقل و انتقالات، استخراج و افزایش هزینههای مرتبط با آن قرار دارند و با رشد قیمت مواجه میشوند و این افزایش یک امر طبیعی است. اما درباره دلار باید گفت که در مرحله پیشرو و آتی وضعیت خوبی نخواهد داشت و موقعیت دلار به طور کلی فارغ از هرگونه مسائل حاشیهای و سیاسی، تضعیف خواهد شد. به همین دلیل از نظر پشتوانه مالی برای کشورها، طلا بهترین گزینه و یک دارایی امن است، اما به سرمایهگذاران به ویژه سرمایهگذاران نوپا و خُرد پیشنهاد میشود به دور از تصمیمگیریهای شتابزده و هیجانهای ناشی از صحنه سیاسی، برای سرمایهگذاری اقدام کنند.
نظر شما