موضوع بازار ارز و تاثیرگذاری این بازار بر سایر شئون اقتصادی، مسئله بسیار با اهمیتی است که سیاستگذار پولی کشور را بر آن میدارد تا در این زمینه برنامهریزی دقیقی را انجام داده و اقدامات مراقبتی مستمری را نیز در این زمینه داشته باشد. طی سالهای گذشته، چالشهای ارزی کشور و همچنین نوسانات شدید نرخها، بارها فضای اقتصادی کشور را به سمت التهاب پیش بُرد، با این وجود در دولت سیزدهم و در دوره جدید مدیریتی بانک مرکزی، تلاش شد تا اثر منفی بازار ارز بر سایر بخشهای اقتصادی کاهش یابد. همچنین با اقدامات ثبات بخش بانک مرکزی در ماههای اخیر، بازار ارز امروز در یک آرامش نسبی قرار گرفته و به عقیده اغلب کارشناسان بازار ارز، نوسانات چند روزه نرخها، اثری بر کارکرد و روند حرکتی این بازار ندارد. چالش دیگری که میتوان به نوعی بروز آن را ناشی از تکانههای بازار ارز دانست، رشد انتظارات تورمی است. به گونهای که با رشد انتظارات، فضای روانی جامعه همواره انتظار افزایش قیمتها و رشد تورم در آینده را داشته و این مسئله آسیبهای مختلفی را به فضای کسب و کار و تولید ملی وارد کرده و در نهایت به افت ارزش پولی ملی و کاهش قدرت خرید مردم، به دلیل افزایش تورم ختم میشود.
در این میان، بانک مرکزی در دوره جدید با علم به این چالش اقتصادی، تلاش کرده که با اجرای سیاست تثبیت اقتصادی، در گام اول به فضای ملتهب اقتصادی و ارزی کشور، یک آرامش نسبی بدهد و در گام بعد، در بستر این آرامش و ثبات، سیاستهای حمایتی از تولید و رشد اقتصادی را اجرایی کند. اما در این میان، کارشناسان اقتصادی معتقدند تحقق این هدفگذاری مهم نیازمند همراهی تمام دستگاهها و نهادها با سیاستهای بانک مرکزی است، رویکردی که در نهایت به نفع همه خواهد بود.
درباره مدیریت ارزی بانک مرکزی و آرامش بازار ارز در ماههای اخیر و همچنین اجرای سیاست تثبیت اقتصادی و ... با دکتر "شاهین شایان آرانی" صاحبنظر و تحلیلگر مسائل مالی گفتگویی داشتیم که در ادامه، مشروح آن را ملاحظه میکنید:
یکی از مهمترین اقدامات ماههای اخیر بانک مرکزی، آرامش بخشی و ایجاد ثبات نرخها در بازار ارز است که به گواه بسیاری از متخصصان این عرصه، سیاستها با موفقیت همراه بوده است. تحلیل شما از روند حرکتی بازار ارز چیست؟
نرخ ارز در کشورمان، از یک طرف تحت تاثیر فشار وضعیت اقتصادی، همچون فشارهای تورمی قرار دارد و از سوی دیگر، عوامل روانی نیز بر نرخ ارز تاثیرگذار است و دلهرهها و التهابات را در بازار به وجود میآورد. این عامل روانی، به نظر میرسد که تحت تاثیر اخبار قرار دارد، خبرهای منفی که در فضای مجازی با سرعت زیادی در حال انتشار است. بنابراین دو عامل یادشده بر روند بازار ارز موثرتر است.
در کشورمان، عامل تورم به عنوان فشاری بر نرخ ارز همواره موثر بوده است. عامل روانی هم به دلیل مسائل مختلف بینالمللی همچون جنگ اخیر غزه در خاورمیانه، به التهاب و رشد انتظارات افزایشی در بازار ارز منجر میشود که این افزایش انتظارات، فشار مضاعفی بر رشد نرخ ارز وارد میکند. اما نکته مهمی که باید به آن توجه داشت، این است که این عامل روانی به این معنا نیست که بایستی نرخ ارز افزایش پیدا کند، به بیان دیگر میدانیم که این فشارهای روانی در همه کشورها برای صعود نرخ ارز در بازار وجود دارد، ولی یک مرجع رسمی نیز داریم که وظیفه بازارسازی و کنترل نرخ ارز و مدیریت بازار ارز را به عهده دارد. این وظیفه در کشورمان همچون بسیاری از کشورهای دنیا، به عهده بانک مرکزی است. حال اینکه بانک مرکزی اجازه بدهد که آستانه نوسان نرخ ارز چه اندازه باشد و تا چه حدی بالا برود، خط قرمزی است که بانک مرکزی به آن وارد میشود و از طریق ابزارهایی که در اختیار دارد، افزایش نرخ ارز را کنترل میکند و از یک حدی هم اجازه نمیدهد که بیشتر نوسان کند.
بنابراین این سیاستهای ارزی هر کشور، دولت و بانک مرکزی است که در دستور کار خود دارد. در نتیجه این سیاستها در بانکهای مرکزی ما هم وجود دارد. به همین دلیل هم معمولاً با وجود فشارهای صعودی (دلایل واقعی و روانی) برای تغییر نرخ ارز در کشورمان، بانک مرکزی به خوبی وارد عمل شده و میشود تا بازار را مدیریت و نرخ ارز را به درستی کنترل کند.
طی مدت اخیر یکی دو مورد نوسان جزئی در بازار ارز ایجاد شده که به دلیل اعمال سیاستهای درست از سوی بانک مرکزی و تسلط بر بازار، نوسان نرخها در حد جزئی باقی مانده و دوباره به کانالهای قبل بازگشته است. به نظر شما، بازار ارز چه روندی را در پیش خواهد داشت؟
معتقدم این نوع مشکلات و عوامل واقعی و روانی در سالیان گذشته هم در کشورمان بوده، ولی بانکهای مرکزی به صورت نسبی عملکرد خوبی داشته که به مهار جهش نرخ ارز منجر شده و این نرخ را در آستانه مشخصی مدیریت کرده است. به نظرم بانک مرکزی در شرایط کنونی و ماههای اخیر، توانسته است که نرخ ارز را در آستانه و محدوده مشخصی (در بازه حدود یکسال اخیر) کنترل و مدیریت کند. درست است که نوسانات ارز بالا و پایینی داشته، ولی معتقدم این نوسانات طبیعی و نرمال است و بانک مرکزی توانسته است تا نرخ ارز را در حول و حوش ۴۹ و ۵۰ هزار تومان نگه دارد. به عبارت دیگر این نوسانات نشان دهنده مدیریت نرخ ارزِ کنترل شده در یک بازه و آستانه مشخص است. در حال حاضر، بانک مرکزی این رویکرد را به خوبی پیش برده و اینکه در آینده نرخ ارز بالاتر می رود یا خیر، بستگی به سیاستهای ارزی بانک مرکزی دارد که چه محدوده و آستانهای را برای نرخ ارز مدنظر قرار دهد.
معتقدم بانک مرکزی کشورمان در حال حاضر توان، ذخایر ارزی مناسب و اقتدار و اختیار لازم را برای مدیریت موثر بازار ارز دارد و در زمان مناسب، تدبیر و درایت خود را اعمال خواهد کرد. هر چند فعلا معتقدم که بانک مرکزی به خوبی توانسته است با وجود همه فشارها و عوامل واقعی و روانی، بازار ارز را مدیریت و جهش نرخ دلار را مهار کند. اینکه برخی تصور کنند که جهش ارزی خواهیم داشت، باید تاکید داشت که اینگونه نیست و بازار ارز تحت مدیریت قرار دارد و بانک مرکزی در حال کنترل و هدایت بازار است. در حقیقت یک نهادی وجود دارد به اسم بانک مرکزی که در زمان مناسب وارد میشود و بر اساس سیاستهای کارشناسی و فنی خود، جهش ارزی را مهار و کنترل میکند. به نظرم تا به امروز (حدود یکسال اخیر)، نیز اقدامات بانک مرکزی برای مدیریت و کنترل نرخ ارز، موثر واقع شده است.
به عنوان سوال بعدی، مفهوم انتظارات تورمی در اقتصاد چیست و چه عواملی در فراز و فرود این انتظارات موثر هستند؟
برای پاسخ به این سوال باید به تئوری انتظارات اشاره داشت. انتظارات بحث مهمی در اقتصاد است و میگوید فرض بر این است که بازیگران یا کنشگران اقتصادی یک سری اطلاعات از عملکرد و رخدادهای گذشته دارند و بر مبنای آن، قضاوت میکنند که آینده چه میشود. یعنی روند، تجارب و دادههای گذشته را کنار یکدیگر میگذارند و سپس پردازش ذهنی میکنند و در نهایت میگویند که در آینده چه اتفاقی خواهد افتاد. بنابراین این نکات، خلاصه نظریه انتظارات بود.
حال هر چقدر دادهها و اطلاعات گذشته دقیقتر و درستتر و تحلیلها هم حرفهایتر باشد، خطای پیشبینی انتظارات آینده در مقایسه با واقعیت آتی، کمتر خواهد بود. حال در این بحث، چه اتفاقاتی ممکن است بیفتد که این فرآیند را بهم بریزد؟ اولین نکته این است که صحت و درستی اطلاعات و دیتای گذشته، دقیق نباشد. یعنی آن اطلاعات گذشته دارای خطاست و جامع نیست. پس بر مبنای یک سری اطلاعات ناقص و پُرخطا، میخواهید تصمیم عاقلانه بگیرید. خب طبیعتاً پیشبینی انتظارات آتی، دارای خطای زیادی خواهد بود. دومین نکته، فرض کنید اطلاعات گذشته درست و صحیح است، ولی قضاوتها غلط است. این قضاوت غلط هم تحلیل غلط و اشتباه نسبت به آینده است، در نهایت پیشبینیها غلط خواهد بود. این خطای بیشتر همچون یک سلسله، روند پیشبینی را بدتر و بدتر میکند. خب در این شرایط، ایدهآل چیست؟ باید اطلاعات گذشته، همگی کامل و دقیق و قضاوت نیز حرفهای و کامل باشد. حال در این فضا، وقتی پیشبینی انتظارات آتی را با عملکرد قیاس میکنید، خطاها را دوباره اصلاح میکنید. یعنی به مرور سیستم از لحاظ تصمیمگیری به یک ثبات میرسد که این نقطه ایدهآل است.
بنابراین با توجه به این نکات، معتقدم در گذشته اقتصاد کشورمان، انتظارات تورمی به درستی مدیریت نشده است. آقای فرزین به خوبی این موضوع را مورد توجه قرار داده و آمده است تا ثباتی در بازار ارز شکل بدهد و تصمیماتی بگیرد تا تورم و نقدینگی را کنترل، مدیریت و مهار کند. در حقیقت این مواردی است که در گفتمان رئیسکل بانک مرکزی دیده میشود. بنابراین فکر میکنم محور موضوع تثبیت اقتصادی که در صحبتهای آقای فرزین مطرح شده است، بر کنترل بازار ارز، تورم و نقدینگی تاکید دارد. محورهایی که معتقدم بسیار خوب و مناسب، ولی نیازمند ثبات و تداوم این سیاست است. در حقیقت با چهار تا پنج ماه کار، نمیتوان به هدف اصلی رسید. چون باید اطمینان و اعتماد از دست رفته کنشگران اقتصادی برگردد. وقتی کنشگر در عمل ببیند که رخ میدهد، در نتیجه به مرور اثر خودش را در تصمیمگیری او میگذارد. به بیان سادهتر، آن زمان کنشگران میگویند که به نظر میرسد که یک سری کارهایی در حال انجام است و نرخ تورم و ارز در حال کاهش است و این روند خوبی است و در نتیجه انتظارات آتی من به عنوان کنشگر مالی، سمت و سوی کاهشی خواهد داشت. از سوی دیگر باید به این نکته نیز توجه داشت که بایستی در کنار این اقدامات، اطلاعات و آمارهای رسمی نیز از سوی بانک مرکزی منتشر شود و مسئولان و مدیران نیز در این باره مصاحبه و گفتگو داشته باشند و تغییرات شاخصهای پولی و تورمی را برای مردم اطلاعرسانی و تشریح کنند. این مسیر باعث شفافسازی فضا برای کار خواهد شد. معتقدم اگر این مراحل و نکات عملیاتی شود، تاثیر مثبتی بر اقتصاد کشورمان خواهد داشت و به نوعی ثبات را در اقتصاد افزایش و تلاطم ذهنی کنشگران اقتصادی و مالی را کاهش میدهد. در مجموع باعث میشود که بازیگران اقتصادی بتوانند با توجه به اعتماد و اطمینانی که به دست آوردهاند، تصمیم درستی بگیرند.
معتقدم این مسیر آسانی نیست و یک نسخه ساده نمیتوان نوشت و باید مدیریت چند بُعدی در دستور کار سیاستگذار قرار بگیرد، البته با این شرط که اجرای آن تداوم و ثبات رویه داشته باشد. این ثبات رویه است که باعث میشود آرامش و عدم تلاطم به فضای ذهنی بازیگران اقتصادی و مالی بازگردد.
اشاره داشتید به اطلاعات غلط که باعث میشود تا پیشبینی انتظارات تورمی مخدوش و ناصحیح شود. در شرایط فعلی، این اطلاعات غلط چه مصادیقی دارد؟
اطلاعات غلط یک زمان اطلاعات دروغین است که این خیانت است. یک زمان هم کتمان اطلاعات است که این مسئله باعث ایجاد ابهام در ذهن تحلیلگر و کنشگر اقتصادی میشود. ابهام نسبت به گذشته است که باعث شکلگیری فضای غلط از اطلاعات میشود. در حقیقت هر واقعهای که باعث ایجاد ابهام ذهنی نسبت به گذشته شود، یک نوع اطلاعات غلط محسوب میشود. مثلا در بازار سرمایه، اگر قیمت سهامی که امروز معامله شده، افشا نشود، باعث ایجاد ابهامات برای سهامداران و معاملهگران میشود. برای همین باید نسبت به اطلاعات، درستی و صحت آن و دقت اطلاعات، حساسیت داشته باشیم.
نقش بانک مرکزی در مدیریت انتظارات تورمی را چگونه ارزیابی میکنید؟ کدامیک از بخشها و سازمانها باید در این راستا به بانک مرکزی کمک کنند؟
مسئله انتظارات تورمی و مدیریت آن، فقط مختص بانک مرکزی نیست، بلکه مربوط به کل نظام اجرایی و دولت است و شاید بتوان گفت این بحث حتی حاکمیتی است. بالاخره تصمیمگیران در فضای کسب و کار مملکت، اگر دنبال ایجاد یک ثبات اقتصادی هستند و میخواهند تثبیت نظام اقتصادی را رقم بزنند، باید به این نکته توجه داشته باشند که این موضوع، بازوهای مختلف دارد. یک بازو، بانک مرکزی است که بیشتر در حوزه پولی و ارزی درگیر است. بازوی دیگر، وزارت اقتصاد و همچنین سایر وزارتخانههایی است که به عناوین مختلف در سیاستهای اقتصادی تاثیرگذارند، اینها همه باید با یکدیگر هماهنگ باشند. به بیان دیگر نیاز به یک ساختار و نظام هماهنگ است تا سیاست تثبیت اقتصادی را بتوان به درستی پیادهسازی کرد. نمیشود فقط بانک مرکزی وارد میدان شود و یک حرفهایی را بزند و سعی بر تثبیت نظام ارزی و تورم داشته باشد اما در سوی دیگر، وزارت اقتصاد تصمیمات متفاوت بگیرد. این مسئله باعث میشود تورم بالا برود. یا مثلا وزارت صمت یک سری تصمیماتی در حوزههایی همچون تجارت خارجی بگیرد که به متلاطم شدن بازار ارز منجر شود. بنابراین همچون یک تیم، باید این وزارتخانهها و بانک مرکزی با یکدیگر همکاری داشته باشند. در یک اتاق فکری باید تصمیمات آنها، هماهنگ شده باشد تا بتواند منجر به اجرای درست سیاست تثبیت اقتصادی شود. بنابراین بانک مرکزی هم فقط یکی از بازوهای این ساختار است و نیاز به همراهی و هماهنگی سایر بازوهای مورد اشاره است.
برای اعتمادسازی در جامعه چه باید کرد؟
این موضوع هم فقط مربوط به بانک مرکزی نیست. این بانک فقط در حوزه خودش میتواند یک کاری را انجام دهد، ولی باید یک سیاست کلانتری بین بانک مرکزی، وزارت اقتصاد، صمت، بهداشت، نفت و هر سازمان و نهادی همچون پتروشیمی که در اقتصاد تاثیرگذار است، حاکم شود. بالاخره همه باید این هدف را ببینند که سیاست تثبیت و ثبات اقتصادی به نفع همه است. ممکن است در کوتاهمدت، بعضی از بازوها مقداری ضرر کنند، ولی در میانمدت و بلندمدت به نفع همه تمام میشود. زمانی که تورم کاهش یابد، همه منفعت میبرند. وقتی تورم بالا باشد، همه ملتهب هستند. بنابراین سیاست تثبیت، قطعا نیازمند یک هماهنگی کلان است و باید همه در آن دخیل و نقش داشته باشند. بانک مرکزی هم در این پازل نقش دارد و میتواند انتظارت را برای حوزه مربوط به خودش مدیریت کند. ولی سایر بخشها هم باید این مسئله را مدنظر قرار دهند.
در این شرایط و با توجه به این نکات، بانک مرکزی باید چه کاری را در اولویت قرار دهد و برای انجام آن اقدام کند؟
بانک مرکزی در حوزه ارز و نرخ تورم و بازار پول و بانکها، بیشتر دخیل است. همین که بتواند ارز را باثبات نگه دارد و در دولت لابی کند و فشار بیاورد که فلان تصمیم را نگیرید، چرا که بازار ارز بهم میریزد و بگوید من به عنوان بانک مرکزی توانم تا یک حدی است و بیشتر از این نمیتوانم. اینها بحثهایی است که در داخل دولتها باید انجام شود، کمااینکه در همه جای دنیا هم میشود. در نتیجه در کشور ما نیز این موضوع اهمیت دارد. به هر حال، خود بانک مرکزی باید دلایل و استدلالهای لازم را برای دیگر بازوهای دولت بیاورد که چرا نرخ ارز باید اینگونه بماند و ثبات آن مهم است و اینکه فلان تصمیمات اگر گرفته شود، منجر به مهار تورم میشود.
همانطور که مطلع هستید، چند ماهی است که بانک مرکزی موضوع کنترل ترازنامه بانکها را به یکی از اولویتهای خود تبدیل کرده و تلاش میکند از خلق پول، رشد نقدینگی و پایه پولی جلوگیری کند. شما این بسته سیاستی بانک مرکزی را تا چه اندازه در راستای هدف اصلی، یعنی کنترل تورم میدانید؟
به نظرم این روش درستی است و باید بانک مرکزی به حوزه مدیریت ترازنامه بانکها ورود کند. چون در کشور ما بسیاری از بانکها، دولتی و یا شبه دولتی هستند. این رویه باعث شده تا خیلی از بانکها ترازنامههایشان ناتراز شود و منابع بیش از حد تخصیص دهند و از طرف دیگر، کسری پیدا کنند و چون بانک مرکزی یکی از وظایفش، ثبات نظام مالی در کشور است و نمیخواهد که این بانکها، ورشکسته شوند، در گذشته مجبور بوده که به اینها منابع قرض بدهد و وقتی میخواهد این منابع را تزریق کند، نمیتواند روی تصمیمات غلطی که منجر به شکلگیری ناترازی شده، بحث کند و مجبور است که پول را بدهد تا بعدا روی آنها کار کند. این رویهای بوده که در گذشته رقم خورده و برای حمایت از بانکهای ناتراز، پول تزریق میشد. در حقیقت بانک مرکزی از این بانکها، طلبکار میشد. این یعنی، بحران تصمیمگیری فلان بانک را به آینده موکول میکنند. حالا بانک مرکزی در دوره جدید آمده و میگوید که این رویه نباید ادامه داشته باشد و باید ترازنامه بانکها بررسی و اصلاح شود. در حقیقت از ادامه تصمیمات منجر به ناترازی جلوگیری کند. به نظرم تصمیم درستی است، چرا که به سراغ اصلاح روشهای قبلی رفته است. البته مهم است که این رویکرد، به درستی اجرا و پیادهسازی شود. بنابراین باید بانک مرکزی اختیارات لازم را داشته باشد تا بتواند بانکها را به سمتی ببرد که منجر به تراز شدن آنها شود.
پیشبینی شما از به نتیجه رسیدن این رویکرد چیست؟ چون برخی نگران محدود شدن فعالیت بانکها هستند و میگویند ممکن است که بانکها کمتر تسهیلات بدهند. نظر شما چیست؟
یک بحثی وجود دارد به نام ریاضت مالی. یعنی چی؟ ببینید یک دورهای وجود دارد که باید کمربندها را سفت کنیم و چربیهای اضافی را کاهش دهیم تا به سطح تراز برسیم. حال در اقتصاد هم همین است. شما یک دوره ریاضت دارید، یعنی احتمالا یک رکود داشته باشیم، ولی یک رکودی که برنامهریزی شده است. یعنی از قبل میدانید که قرار است چه مسیری طی شود و نقدینگی بانکها را مهار کنید. در این حالت باید بپذیرید که دوران سختی خواهید داشت. اشکالی هم ندارد، وقتی بدانیم دو سه سالی تحمل کنیم و در نهایت به کاهش تورم منجر میشود، قابل قبول است. ببنید باید توجه داشت که سیاست ریاضت مالی، هدفش این است که تورم کاهش یابد. از سوی دیگر، باید دولت فربه و چاق، لاغر شود و به بخش خصوصی توجه بیشتری کنیم. در حقیقت وقتی در فضای تحریم هستیم، راحتتر میتوانند یک دولت فربه را زمینگیر کنند.
دیپلماسی اقتصادی بانک مرکزی، سفرهای رئیس کل بانک مرکزی به کشورهای مختلف و آزادسازی منابع ارزی بلوکه شده را تا چه اندازه در تحقق ثبات اقتصادی و کنترل تورم موثر میدانید؟
به نظرم اثر مثبت دارد. بالاخره وقتی که خبری همچون آزادسازی شش میلیارد دلار و در اختیار گرفتن آن توسط بانک مرکزی رسانهای میشود، انتظارات اینکه قرار است در آینده کسری ارزی پیدا کنیم، را کاهش میدهد. انتظارات را بهبود میدهد و احتمال کسری داشتن را کاهش میدهد و از سوی دیگر دست بانک مرکزی برای تخصیص ارز نیز باز میشود. به نظرم بر التهات ارزی نیز تاثیر کاهنده دارد و بازار ارز را آرام میکند. حضور ایران در سازمان هایی مانند بریکس نیز اهرمهای سیاسی است که تاثیرات اقتصادی هم میتواند داشته باشد، ولی تاثیرات اقتصادی آنها باید در بازار نمایان شود
طبق آمارهای رسمی، نرخ تورم از محدوده ۶۰ درصد گذشته کاهش یافته است. سرعت رشد نقدینگی هم کاهش قابل توجهی داشته است. فکر میکنید با تداوم این مسیر، چه کانالی را برای نرخ تورم میتوان پیشبینی کرد؟ آیا میتوان به تورم تک رقمی رسید؟
نمیتوان پیشبینی از عدد مشخصی داشت، اما میتوان دوباره به تورم تکرقمی دست یافت. مسیر رسیدن به آن نیز، تداوم سیاست تثبیت اقتصادی است. حداقل ۴ تا ۵ سالی زمان میبرد تا به نتیجه برسیم. اینگونه نیست که یک تا دو ساله تورم ۵۰ درصد را به ۸ درصد برسانیم. یک شجاعت و همت میخواهد تا مسئولان اقتصادی در ذهن مردم جا بیاندازند که بالاخره کارهایی در حال انجام است و کمکم اثر مثبت میگذارد. یعنی همان کاهش انتظارات تورمی در جامعه شکل بگیرد. از سوی دیگر، در بخش عملیات واقعی هم باید شاهد کاهش نرخ تورم باشیم، به گونهای که مردم ببینند که بر فرض چهار ماه است که نرخ تورم روند نزولی دارد. منتهی نباید متوقف شود و باید این مسیر تداوم داشته باشد تا در نهایت با کاهش انتظارات تورمی در کنار کاهش عملیاتی تورم در سطح بازارها، بتوان به تورم تک رقمی رسید.
در پایان توصیه و پیشنهاد شما به سیاستگذار پولی و ارزی در راستای کنترل انتظارات تورمی و ایجاد ثبات در فضای اقتصادی کشور چیست و اینکه چه محورهایی از کار بیشتر باید مورد توجه قرار بگیرد؟
به نظرم مهمترین بخش این است که باید کل ساختار اقتصاد کشور به بانک مرکزی اختیار لازم برای تصمیمگیری و اجرای سیاستهایی که مدنظر دارد را بدهد و حمایت کند. ولی این منوط به یک شرط است که بانک مرکزی هم سیاستهای تثبیت و ایجاد ثبات نظام اقتصادی را با یک دید کارشناسی به طور مداوم ادامه دهد و در عمل ثابت کند که نتیجه میدهد. بنابراین ترکیب این دو مورد مهم است. از سوی دیگر باید حمایت شود، نمیشود که شش ماه این کار را بانک مرکزی انجام دهد و وقتی میخواهد ناترازی بانکها را سروسامان دهد، با قدرت لابی بانک مواجه شود و به رئیسکل بانک مرکزی فشار وارد کنند. در نتیجه نیازمند حمایت از سیاستهای بانک مرکزی است. بنابراین تداوم یک نظام تصمیمگیری باثبات و پیگیر و در عین حال دارای استقلال عملیاتی، اهمیت دارد. بانک مرکزی باید به عنوان مرجع تخصصی و کارشناسی در حوزه بازار پول و ارز، اختیارات لازم را داشته باشد. همانطور که شورای عالی بورس و اوراق بهادار برای بازار سرمایه همین اختیارات را باید داشته باشد تا بتواند بورس را به ثبات نسبی برساند.
نظر شما